مافیای عاشق p10
~میدونم اینجا را زیاد بهت خوش نمیگذره اما من همیشه پشتتم
+اره راستش اما من جیمین رو خیلی دوست دارم اما وقتی میبینم اون جوآرا رو دوست داره دیگه منم........
~منم اونو دوست ندارم همه ی تلاشم رو میکنم تا اون جوآرا رو از خونت بیرون کنم من همیشه پشتتم
+مرسی
~خب من خواهر بزرگتره جیمینم و از وقتی یادمه هرروز پیش یه دختر بود
+آها
~خب دیگه من برم پایین از عجوز مجوز رو بیرون کنم بهم انرژی منفی میده بعد میشینم گوش جیمین رو میکشم
+باشه برو (خنده ریز)
~هییییی زنیکه گمشو از خونم برو بیرون هری
×ددی این هرزه چی میگه
~توبه کی میگی هرزه هااااا فک کردی کی هستی بدبخت اینجا خونه منع من بخوام تو اون ددی دوزاریت رو میندازم بیرون کاری میکنم به پام بیوفتی
_حدت رو بدون جیسو
~خفه شو بابا توهم گمشو بیرون تا با کتک ننداختمت بیرون
×اوف باشه بابا رفتم عشقم بابای
~عشقم این هرجایی نمیدونه تو زن داری و شوهر یکی دیگه هستی
_من شوهر اون نیستم
~اما هستی کاریش نمیشه کرد توهم باید بهش احترام بذاری فهمیدی
_تو نمیتونی تصمیم بگیری
~حالا ببین میتونم یا نه
_باشه بچرخ تا بچرخیم
ویو جیمین :
دیگه نمیتونم این وضع رو تحمل کنم از خونه زدم بیرون و زنگ زدم به رانگ (داداش جوآرا)
*مکالمه بین جیمین و رانگ*
_سلام داداش
÷سلام رفیق چخبر
_ببسن میخوام امشب یه پارتی بزرگ بگیرم به همه اطلاع بده
÷باشه اما چخبره
_میفهمی ،ساعت ۱۰ شب اینجا باشین
÷اوکی پس فعلا
_بای
+اره راستش اما من جیمین رو خیلی دوست دارم اما وقتی میبینم اون جوآرا رو دوست داره دیگه منم........
~منم اونو دوست ندارم همه ی تلاشم رو میکنم تا اون جوآرا رو از خونت بیرون کنم من همیشه پشتتم
+مرسی
~خب من خواهر بزرگتره جیمینم و از وقتی یادمه هرروز پیش یه دختر بود
+آها
~خب دیگه من برم پایین از عجوز مجوز رو بیرون کنم بهم انرژی منفی میده بعد میشینم گوش جیمین رو میکشم
+باشه برو (خنده ریز)
~هییییی زنیکه گمشو از خونم برو بیرون هری
×ددی این هرزه چی میگه
~توبه کی میگی هرزه هااااا فک کردی کی هستی بدبخت اینجا خونه منع من بخوام تو اون ددی دوزاریت رو میندازم بیرون کاری میکنم به پام بیوفتی
_حدت رو بدون جیسو
~خفه شو بابا توهم گمشو بیرون تا با کتک ننداختمت بیرون
×اوف باشه بابا رفتم عشقم بابای
~عشقم این هرجایی نمیدونه تو زن داری و شوهر یکی دیگه هستی
_من شوهر اون نیستم
~اما هستی کاریش نمیشه کرد توهم باید بهش احترام بذاری فهمیدی
_تو نمیتونی تصمیم بگیری
~حالا ببین میتونم یا نه
_باشه بچرخ تا بچرخیم
ویو جیمین :
دیگه نمیتونم این وضع رو تحمل کنم از خونه زدم بیرون و زنگ زدم به رانگ (داداش جوآرا)
*مکالمه بین جیمین و رانگ*
_سلام داداش
÷سلام رفیق چخبر
_ببسن میخوام امشب یه پارتی بزرگ بگیرم به همه اطلاع بده
÷باشه اما چخبره
_میفهمی ،ساعت ۱۰ شب اینجا باشین
÷اوکی پس فعلا
_بای
۱۳.۳k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.