یه نگاهی به جیا کردم حس میکردم میخواد جرم بده به چپم گرفت
یه نگاهی به جیا کردم حس میکردم میخواد جرم بده به چپم گرفتم و وقتی خواستم برم سر میز بشینم نایون دستم رو گرفت
ا.ت. چیه
نایون. بزار ارباب بیاد گشنه
ا.ت. اوففف چرا باید برا اون صبر کنم؟
نایون. چون اربابه.
ا.ت. باشههه
یکم صبر کردیم ولی ارباب نیومد
نایون. ا.ت برو به ارباب بگو صبحانه رو براش تو اتاق ببرم ؟
ا.ت. باشه
رفتم و در زدم
شوگا. بیا تو
ا.ت. امم...ارب..ارباب من صبحانتون رو بیارم تو اتاق؟
شوگا. نمیخورم
ا.ت. چشم
شوگا. درو ببند(داد)
ا.ت. چش...م
از اتاق اومدم بیرون و یه نفس عمیقی کشیدم که نایون این جن جلوم ظاهر شد
نایون. چی گفت؟
ا.ت. یااا خدا اروم باش
گفتش نمیخوره
نایون. خب بیا ما بخوریم زف کردم
ا.ت. خودت که از من بدتری
نایون. دهنتو ببند
رفتیم و صبحانه خوردیم وقتی صبحانه هامون تموم شد جمع کردیم و شستیم
رفتم تو اتاقم یه نگاهی به ساعت کردم دیدم ساعت ۹:۳۴ هست یک ساعت دیگه باید دانشگاه باشم هیف که نیتونم برم ولی یهو یه فکری به ذهنم رسید !
ا.ت. نایون
ن. ها
ا.ت. یه لحظه بیا
ن. چیه
ا.ت. میتونی یه کمکی بهم کنی
ن. چی
ا.ت. من میخوام برم دانشگاه قل بده که به هیچکس نگی
ن. اما چطوری تو حیاط کلی بادیگارده
ا.ت. از بالکن اینجا میرم تو حیاط بقلی بعد فرار میکنم
ن. باشه مواظب خودت باش
ا.ت. ممنونم
نایون رو بقل کردم و کیفم رو گرفتم و رفتم پایین و رفتم دانشگاه رفتم داخل دلم انقدر تنگ شده بود تو این یک روزی و رفتم دوستم آیکا رو بقل کردم
ا.ت. سلام
ایکا. سلام دختر چرا انقدر دیر کردی
ا.ت. وات تازه زود رسیدم
ایکا. خنده
ا.ت. واییی ایکا اگه بدونی پدرم منو به کی فروخت
ایکا. کی؟
ا.ت. مین یونگی
ایکا. هانننننننن؟
ا.ت. اره
ایکا. واتتت مگه میشه
ا.ت . اینطوری که میبینی اره
....
شوگا ویو.
تو اتاقم نشسته بودم و خواستم برم بیرون بلند شدم و لباسامو عوض کردم و رفتم طبقه پایین دیدم همه ی اجوما ها ساکت یه جا نشستن ولی ا.ت نبود
شوگا. شماها چتونه؟ لالمونی گرفتین؟(عصبی)
ن. ن..نه چیزی نیستش ارباب.
شوگا. جیا تو بگو چیشده
جیا. ارباب این عوضی ها هیچی نمیگن ولی من میگم ا.ت فرار کرده.
شوگا. چییییییییییی(داد سگی)
نایون ویو
شوگا. شماها چطوری ندیدین سر هرچیز دیگه ای که فضولیتون گل میکنه.
با این دادی که ارباب زد همه مون خشکمون زده بود که یهو اومد و میخواست هممون رو بزنه و هممون جیغ زدیم و فرار کردیم .
شوگا. من برگردم اگه ا.ت رو پیدا نکردم زنددتون نمیزارم.
یهو دیدم ارباب از خونه زد بیرون معلوم بود خیلی رو ا.ت حساسه منم که بهش گفته بودم و ارباب تمام این کارا رو روی من گذاشته بود و گفت که من از ا.ت مراقبت کنم و بعدش اول منو میکشه وقتی که برگرده
اون جیا فضول هم همه چی رو بهش میگه.
و....
ا.ت. چیه
نایون. بزار ارباب بیاد گشنه
ا.ت. اوففف چرا باید برا اون صبر کنم؟
نایون. چون اربابه.
ا.ت. باشههه
یکم صبر کردیم ولی ارباب نیومد
نایون. ا.ت برو به ارباب بگو صبحانه رو براش تو اتاق ببرم ؟
ا.ت. باشه
رفتم و در زدم
شوگا. بیا تو
ا.ت. امم...ارب..ارباب من صبحانتون رو بیارم تو اتاق؟
شوگا. نمیخورم
ا.ت. چشم
شوگا. درو ببند(داد)
ا.ت. چش...م
از اتاق اومدم بیرون و یه نفس عمیقی کشیدم که نایون این جن جلوم ظاهر شد
نایون. چی گفت؟
ا.ت. یااا خدا اروم باش
گفتش نمیخوره
نایون. خب بیا ما بخوریم زف کردم
ا.ت. خودت که از من بدتری
نایون. دهنتو ببند
رفتیم و صبحانه خوردیم وقتی صبحانه هامون تموم شد جمع کردیم و شستیم
رفتم تو اتاقم یه نگاهی به ساعت کردم دیدم ساعت ۹:۳۴ هست یک ساعت دیگه باید دانشگاه باشم هیف که نیتونم برم ولی یهو یه فکری به ذهنم رسید !
ا.ت. نایون
ن. ها
ا.ت. یه لحظه بیا
ن. چیه
ا.ت. میتونی یه کمکی بهم کنی
ن. چی
ا.ت. من میخوام برم دانشگاه قل بده که به هیچکس نگی
ن. اما چطوری تو حیاط کلی بادیگارده
ا.ت. از بالکن اینجا میرم تو حیاط بقلی بعد فرار میکنم
ن. باشه مواظب خودت باش
ا.ت. ممنونم
نایون رو بقل کردم و کیفم رو گرفتم و رفتم پایین و رفتم دانشگاه رفتم داخل دلم انقدر تنگ شده بود تو این یک روزی و رفتم دوستم آیکا رو بقل کردم
ا.ت. سلام
ایکا. سلام دختر چرا انقدر دیر کردی
ا.ت. وات تازه زود رسیدم
ایکا. خنده
ا.ت. واییی ایکا اگه بدونی پدرم منو به کی فروخت
ایکا. کی؟
ا.ت. مین یونگی
ایکا. هانننننننن؟
ا.ت. اره
ایکا. واتتت مگه میشه
ا.ت . اینطوری که میبینی اره
....
شوگا ویو.
تو اتاقم نشسته بودم و خواستم برم بیرون بلند شدم و لباسامو عوض کردم و رفتم طبقه پایین دیدم همه ی اجوما ها ساکت یه جا نشستن ولی ا.ت نبود
شوگا. شماها چتونه؟ لالمونی گرفتین؟(عصبی)
ن. ن..نه چیزی نیستش ارباب.
شوگا. جیا تو بگو چیشده
جیا. ارباب این عوضی ها هیچی نمیگن ولی من میگم ا.ت فرار کرده.
شوگا. چییییییییییی(داد سگی)
نایون ویو
شوگا. شماها چطوری ندیدین سر هرچیز دیگه ای که فضولیتون گل میکنه.
با این دادی که ارباب زد همه مون خشکمون زده بود که یهو اومد و میخواست هممون رو بزنه و هممون جیغ زدیم و فرار کردیم .
شوگا. من برگردم اگه ا.ت رو پیدا نکردم زنددتون نمیزارم.
یهو دیدم ارباب از خونه زد بیرون معلوم بود خیلی رو ا.ت حساسه منم که بهش گفته بودم و ارباب تمام این کارا رو روی من گذاشته بود و گفت که من از ا.ت مراقبت کنم و بعدش اول منو میکشه وقتی که برگرده
اون جیا فضول هم همه چی رو بهش میگه.
و....
۳.۰k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.