فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁹⁸
ویو ا.ت
جونگکوک منو برید بغل کرد برد
طبقه بالا توی اتاق
جونگکوک منو گذاشت روی تخت
بعد تیشرتشو درآورد
روم خیمه شد
بعد لبام رو بوسید
منم همکاریش کردم
بعد چند دیقه جدا شدیم
جونگکوک موهام رو از روی گردنم کنار زد
روی گردنم مار*ک گذاشت
بعد لباسمو در آورد
بعد....
(گلیلیلیلیلیلیلیلیلی)
(بقیش رو دیگه خودتون تصور کنید)
*فردا صبح
ویو ا.ت
صبح از خواب بیدار شدم
توی بغل جونگکوک بودم
جونگکوک هنوز خواب بود
خیلی کیوت خوابیده بود
خیلی بخاطر دیشب دلم درد میکرد
ولی سعی کردم خیلی آروم از روی تخت بلندم شم که جونگکوک بیدار نشه
دلم خیلی درد میکرد
رفتم توی حموم
اب رو باز کردم
زیر دوش حموم دلم رو ماساژ دادم
تا یکم دردش کم بشه
دردش کم تر شد
بعد دوش گرفتم
موهامو خشک کردم
بعد لباس پوشیدم
رفتم پایین توی آشپزخونه شروع کردم به صبحونه درست کردن
ویو جونگکوک
از خواب بیدار شدم
ا.ت کنارم نبود
بلند شدم
لباس پوشیدم
رفتم پایین ا.ت داشت صبحونه درست میکرد
منو ندید بود هنوز
خیلی آروم رفتم سمتش از پشت ا.ت رو بغل کردن
ترسید
ویو ا.ت
داشتم صبحونه درست میکردم
که جونگکوک از پشت بغلم کردم
اصلا نفهمیدم کی آمد
راستش ترسیدم
_ترسیدیا(خنده)
+اصلا نفهمیدم امدی پایین
_داشتی صبحونه درست میکردی نفهمیدی
+اره
_چیکار کنم؟
+چیو؟
_کمکت کنم چیکار کنم؟
+نمیخواد تموم شد
_آهان
ویو ا.ت
میز رو چیدیم بعد با جونگکوک نشستیم سر میز صبحونه خوردیم
بعد از صبحونه خوردنمون
میز رو جمع کردن ظرفا رو شستم
گوشی جونگکوک زنگ خورد
داشت با تلفون حرف میزد
بعد که ظرفا روشستم تموم شد
از جونگکوک پرسیدم....
+چیزی شده؟
_همو قضیه ی که دیشب بهت گفتم
+خب؟
_هاجون گفت دخترو بردن پیش باباش اونو گفت
+اهان
_ا.ت برو آماده شو بریم قضیه ازدواج رو به مامان بگیم
+باش
part⁹⁸
ویو ا.ت
جونگکوک منو برید بغل کرد برد
طبقه بالا توی اتاق
جونگکوک منو گذاشت روی تخت
بعد تیشرتشو درآورد
روم خیمه شد
بعد لبام رو بوسید
منم همکاریش کردم
بعد چند دیقه جدا شدیم
جونگکوک موهام رو از روی گردنم کنار زد
روی گردنم مار*ک گذاشت
بعد لباسمو در آورد
بعد....
(گلیلیلیلیلیلیلیلیلی)
(بقیش رو دیگه خودتون تصور کنید)
*فردا صبح
ویو ا.ت
صبح از خواب بیدار شدم
توی بغل جونگکوک بودم
جونگکوک هنوز خواب بود
خیلی کیوت خوابیده بود
خیلی بخاطر دیشب دلم درد میکرد
ولی سعی کردم خیلی آروم از روی تخت بلندم شم که جونگکوک بیدار نشه
دلم خیلی درد میکرد
رفتم توی حموم
اب رو باز کردم
زیر دوش حموم دلم رو ماساژ دادم
تا یکم دردش کم بشه
دردش کم تر شد
بعد دوش گرفتم
موهامو خشک کردم
بعد لباس پوشیدم
رفتم پایین توی آشپزخونه شروع کردم به صبحونه درست کردن
ویو جونگکوک
از خواب بیدار شدم
ا.ت کنارم نبود
بلند شدم
لباس پوشیدم
رفتم پایین ا.ت داشت صبحونه درست میکرد
منو ندید بود هنوز
خیلی آروم رفتم سمتش از پشت ا.ت رو بغل کردن
ترسید
ویو ا.ت
داشتم صبحونه درست میکردم
که جونگکوک از پشت بغلم کردم
اصلا نفهمیدم کی آمد
راستش ترسیدم
_ترسیدیا(خنده)
+اصلا نفهمیدم امدی پایین
_داشتی صبحونه درست میکردی نفهمیدی
+اره
_چیکار کنم؟
+چیو؟
_کمکت کنم چیکار کنم؟
+نمیخواد تموم شد
_آهان
ویو ا.ت
میز رو چیدیم بعد با جونگکوک نشستیم سر میز صبحونه خوردیم
بعد از صبحونه خوردنمون
میز رو جمع کردن ظرفا رو شستم
گوشی جونگکوک زنگ خورد
داشت با تلفون حرف میزد
بعد که ظرفا روشستم تموم شد
از جونگکوک پرسیدم....
+چیزی شده؟
_همو قضیه ی که دیشب بهت گفتم
+خب؟
_هاجون گفت دخترو بردن پیش باباش اونو گفت
+اهان
_ا.ت برو آماده شو بریم قضیه ازدواج رو به مامان بگیم
+باش
۱۰.۶k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.