فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁹⁶
_چیییی؟کیه؟
هاجون:نمی دونم حرف نمیزنه الان ما بیرون خونه هستیم یکم اونور تر
_نگهش دار الان میام
هاجون:بله ارباب اطاعت میشه
*پایان مکالمه
+چیشده؟
_من میرم بیرون ولی تو اصلا از خونه بیرون نمیای خوب به هیچ وجه من بیرون خونه ام باشه اگه چیزی شد بهم زنگ بین
+باشه ولی چی شده؟
_وقتی برگشتم بهت میگم باش؟
+باشه
ویو جونگکوک
از خونه رفتم بیرون
از حیاط خونه هم رفتم بیرونکه دیدم هاجون با یکی از افراد یکی رو نگه داشتن
منم رفتم سمتشون
اصلا مرد رو نمیشناختم
مطمعنا که تا حالا یه بارم توی عمرم ندیدمش
_هی تو کی هستی دیگه؟(سرد)
مرد:نمی تونم چیزی بگم
_چرا؟(سرد)
مرد:اگه چیزی بگم منو میکشند
_کی؟(سرد)
مرد:به خدا نمی تونم بگم
_همین الان بگو کیییی؟(داد)
مرد:آقا به خدا اگه چیزی بگم میکشندم
_اگه چیزی نگی منم الان میکشتمت پس زود باش بگو(سرد و عصبی)
مرد:آقا به خدا اصلا جون خودم برام مهم نیست دخترم پیش اوناست دخترم فقط سه سالشه گفتن اگه کاری که بگن رو نکنم به کسی چیزی بگم دخترمو میکشن
_بگو کی بهت قول میدم بلای سر دخترت نیاد
مرد:کیممین جو اون بهم گفت که تعقیبت کنم از هر جایی که هستی براش عکس بفرستم غیر این صورت دخترمو میکشه
_مین جو چرا بهت گفت اینکا رو کنی؟(عصبی)
مرد:بخدا نمی دونم اصلا هیچی نمی دونم فقط بهم کار که گفت رو انجام دادم
_آهان
مرد:آقا
_چیه؟(سرد)
مرد: اقا ترو خدا التماست میکنم دخترمو نجات بده خیلی کوچیکه فقط سه سالشه
_باشه سر قولی که دادم میمونم فقط عکس دخترتو بهم نشون بده(سرد)
مرد:باشه
(مرد گوشیشو بر میداره عکس دخترشو نشون میده)
مرد:اینه اسمش میونگه
_هاجون(سرد)
هاجون:بله ارباب
_این عکسو بگیر برو دخترشو نجات بده فقط دختره نباید بلای سرش بیاد فهمیدی؟(سرد)
هاجون:بله ارباب
_خوبه با چند تا از افراد برو دنبالش(سرد)
هاجون:بله ارباب
(هاجون میره دنبال دختره)
مرد:من دیگه برم
_نه به یکی از افراد میگم میبردت یه جای امن بعد دخترو میارن پیشت بعد میبردمتون به جای امن دیکه اونجا بمونید مین جو خطرناکه(سرد)
مرد:بله آقا
(جونگکوک به یکی از افردا دیگش میگه مرد رو ببرن دوتا از نگهبان ها هم دم در خونه وایمیسند جونگکوک میره میش ا.ت توی خونه)
+چی؟چیشده بود
_برات میگم(چونگکوک همه جیو به ا.ت میگه)
+حالا بلای سر دختره نیاد؟
_نه نگران نباش هاجون مراقبشه
+اصلا جونگکوک این مین جو کیه؟
_اون یکی از خریدار های شرکت بابامه چون بهش گفتم نمیفروشم حالا میخواد به هر قیمتی شده بخره ولی نمیزارم
+اگه باهات کاری کنه چی؟
_اون هنوز شغل اصلیه منو نمیدونه برای همین فکر میکنه که من ضعیفم حالا تو نمیخواد به این چیزا فکر کنی اصلا کجا بودیم؟
+چیو کجا بودیم؟
_همون بهس ازدواج کی بریم ازدواج کنیم
+زوده
part⁹⁶
_چیییی؟کیه؟
هاجون:نمی دونم حرف نمیزنه الان ما بیرون خونه هستیم یکم اونور تر
_نگهش دار الان میام
هاجون:بله ارباب اطاعت میشه
*پایان مکالمه
+چیشده؟
_من میرم بیرون ولی تو اصلا از خونه بیرون نمیای خوب به هیچ وجه من بیرون خونه ام باشه اگه چیزی شد بهم زنگ بین
+باشه ولی چی شده؟
_وقتی برگشتم بهت میگم باش؟
+باشه
ویو جونگکوک
از خونه رفتم بیرون
از حیاط خونه هم رفتم بیرونکه دیدم هاجون با یکی از افراد یکی رو نگه داشتن
منم رفتم سمتشون
اصلا مرد رو نمیشناختم
مطمعنا که تا حالا یه بارم توی عمرم ندیدمش
_هی تو کی هستی دیگه؟(سرد)
مرد:نمی تونم چیزی بگم
_چرا؟(سرد)
مرد:اگه چیزی بگم منو میکشند
_کی؟(سرد)
مرد:به خدا نمی تونم بگم
_همین الان بگو کیییی؟(داد)
مرد:آقا به خدا اگه چیزی بگم میکشندم
_اگه چیزی نگی منم الان میکشتمت پس زود باش بگو(سرد و عصبی)
مرد:آقا به خدا اصلا جون خودم برام مهم نیست دخترم پیش اوناست دخترم فقط سه سالشه گفتن اگه کاری که بگن رو نکنم به کسی چیزی بگم دخترمو میکشن
_بگو کی بهت قول میدم بلای سر دخترت نیاد
مرد:کیممین جو اون بهم گفت که تعقیبت کنم از هر جایی که هستی براش عکس بفرستم غیر این صورت دخترمو میکشه
_مین جو چرا بهت گفت اینکا رو کنی؟(عصبی)
مرد:بخدا نمی دونم اصلا هیچی نمی دونم فقط بهم کار که گفت رو انجام دادم
_آهان
مرد:آقا
_چیه؟(سرد)
مرد: اقا ترو خدا التماست میکنم دخترمو نجات بده خیلی کوچیکه فقط سه سالشه
_باشه سر قولی که دادم میمونم فقط عکس دخترتو بهم نشون بده(سرد)
مرد:باشه
(مرد گوشیشو بر میداره عکس دخترشو نشون میده)
مرد:اینه اسمش میونگه
_هاجون(سرد)
هاجون:بله ارباب
_این عکسو بگیر برو دخترشو نجات بده فقط دختره نباید بلای سرش بیاد فهمیدی؟(سرد)
هاجون:بله ارباب
_خوبه با چند تا از افراد برو دنبالش(سرد)
هاجون:بله ارباب
(هاجون میره دنبال دختره)
مرد:من دیگه برم
_نه به یکی از افراد میگم میبردت یه جای امن بعد دخترو میارن پیشت بعد میبردمتون به جای امن دیکه اونجا بمونید مین جو خطرناکه(سرد)
مرد:بله آقا
(جونگکوک به یکی از افردا دیگش میگه مرد رو ببرن دوتا از نگهبان ها هم دم در خونه وایمیسند جونگکوک میره میش ا.ت توی خونه)
+چی؟چیشده بود
_برات میگم(چونگکوک همه جیو به ا.ت میگه)
+حالا بلای سر دختره نیاد؟
_نه نگران نباش هاجون مراقبشه
+اصلا جونگکوک این مین جو کیه؟
_اون یکی از خریدار های شرکت بابامه چون بهش گفتم نمیفروشم حالا میخواد به هر قیمتی شده بخره ولی نمیزارم
+اگه باهات کاری کنه چی؟
_اون هنوز شغل اصلیه منو نمیدونه برای همین فکر میکنه که من ضعیفم حالا تو نمیخواد به این چیزا فکر کنی اصلا کجا بودیم؟
+چیو کجا بودیم؟
_همون بهس ازدواج کی بریم ازدواج کنیم
+زوده
۷.۰k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.