پارت ۲۰ زندگی با بی تی اس ❤
پارت ۲۰ زندگی با بی تی اس ❤
مامان جین : چیزی گفتی
جین : من! نه چیزی نگفتم
مامان جین رفت و روی مبل نشست
جین رفت تو دسشویی
تو دسشویی داشت بهم بد و بیراه میگفت و بدون اینکه کسی بفهمه سطل اشغال رو خالی کرد و اومد بیرون و از بغلم رد شد و طوری که فقط من بشنوم گفت : میکشمت
خندیدم و گفتم : خب چیکار کنم
جین : تو هیچ غلطی نکن فقط دیگه لال شو
من : باشه
جین رفت و نشست سر جاش
مامان جونگکوک: خونه رو عوض کردین ندیدیم چه شکلیه چطوره بریم بهمون خونه رو نشون بدید
همه موافقت کردند
جونگکوک یه نگاه شیطنت امیز کرد و اومد پیشم و در گوشم گفت : بیا اشپزخونه کارت دارم
رفتیم تو اشپزخونه
کوک : یه فکری دارم که از ترس سکتشون بدم
من با هیجان گفتم : چه فکری
کوک : من یه داستان ترسناک من دراوردی براشون تعریف میکنم در مورد اینجا و بعد بهت علامت میدم بعد تو بیا در اتاق که قفله رو باز کن و کلا کارای ترسناک انجام بده
من : حله
من و کوک زدیم زیر خنده
خواستن از طبقه بالا شروع کنند
تو راه پله کوک شرو ع کرد به گفتن یه داستان درباره یه زن
کوک : من شنیدم که تو این خونه قبل از اینکه ما بیایم یه پیر زن زندگی میکرده که در اینجا مرده و میگن روحش هنوز تو این خونه هست
من داشتم اروم میخندیدم
جین یه نگاه به کوک انداخت و گفت : اون وقت اینو کی بهت گفت
کوک : خب از همسایه ها شنیدم
کوک بهم علامت داد
جیهوپ خواست در اتاق و باز کنه که من زود تر از اون در رو باز کردم
مامان جیمین : الان در خودش باز شد
جیمین : شاید باد زده
شوگا : در قفل بود
مشغول حرف زدن بودن که من در رو محکم بستم
همه ساکت شدند و یه دفعه کولر خود به خود روشن شد
کوک اروم گفت : عجب فیلمی هستی
بعد یه کم کارای ترسناک کوک بهم علامت داد که تموم کنم
همه داشتن سکته میکردن به جز کوک که همه اتفاقا زیر سرش بود
نیم ساعت بعد مامان بابا های اعضا تصمیم گرفتن برن
دم در موقع خدا حافظی داشتم میرفتم دم در که دستم به لبه مبل گیر میکنه زخمی میشه و مرعی شدم با یه لباس سفید بلند و موهای افشان که ریخته بود رو صورتم
همه ترسیده بودن جین جیغی از رو ترس کشید که گوشم صوت کشید
مامان جیمین : تو کی هستی
موهامو از رو صورتم زدم کنار
قیافه اعضا دیدنی بود
جین اروم گفت : فقط بزار اینا برن من تو یکیو میکشم
مامان جیهوپ : تو دیگه کی هستی
جیهوپ : دختر همسایه بالاییه
بابای جیهوپ : خب اینجا چیکار میکنه
من : اااا اومدم شیر بگیرم
بابای جین : از کجا اومدی اونوقت
من : از تراس پریدم اومدم
بابای جین : خب چرا از در نیومدی
من : دم در شلوغ بود خب
بابای جین : میتونی نشون بدی چجوری اومدی
من : اره میتونم
مامان جین : چیزی گفتی
جین : من! نه چیزی نگفتم
مامان جین رفت و روی مبل نشست
جین رفت تو دسشویی
تو دسشویی داشت بهم بد و بیراه میگفت و بدون اینکه کسی بفهمه سطل اشغال رو خالی کرد و اومد بیرون و از بغلم رد شد و طوری که فقط من بشنوم گفت : میکشمت
خندیدم و گفتم : خب چیکار کنم
جین : تو هیچ غلطی نکن فقط دیگه لال شو
من : باشه
جین رفت و نشست سر جاش
مامان جونگکوک: خونه رو عوض کردین ندیدیم چه شکلیه چطوره بریم بهمون خونه رو نشون بدید
همه موافقت کردند
جونگکوک یه نگاه شیطنت امیز کرد و اومد پیشم و در گوشم گفت : بیا اشپزخونه کارت دارم
رفتیم تو اشپزخونه
کوک : یه فکری دارم که از ترس سکتشون بدم
من با هیجان گفتم : چه فکری
کوک : من یه داستان ترسناک من دراوردی براشون تعریف میکنم در مورد اینجا و بعد بهت علامت میدم بعد تو بیا در اتاق که قفله رو باز کن و کلا کارای ترسناک انجام بده
من : حله
من و کوک زدیم زیر خنده
خواستن از طبقه بالا شروع کنند
تو راه پله کوک شرو ع کرد به گفتن یه داستان درباره یه زن
کوک : من شنیدم که تو این خونه قبل از اینکه ما بیایم یه پیر زن زندگی میکرده که در اینجا مرده و میگن روحش هنوز تو این خونه هست
من داشتم اروم میخندیدم
جین یه نگاه به کوک انداخت و گفت : اون وقت اینو کی بهت گفت
کوک : خب از همسایه ها شنیدم
کوک بهم علامت داد
جیهوپ خواست در اتاق و باز کنه که من زود تر از اون در رو باز کردم
مامان جیمین : الان در خودش باز شد
جیمین : شاید باد زده
شوگا : در قفل بود
مشغول حرف زدن بودن که من در رو محکم بستم
همه ساکت شدند و یه دفعه کولر خود به خود روشن شد
کوک اروم گفت : عجب فیلمی هستی
بعد یه کم کارای ترسناک کوک بهم علامت داد که تموم کنم
همه داشتن سکته میکردن به جز کوک که همه اتفاقا زیر سرش بود
نیم ساعت بعد مامان بابا های اعضا تصمیم گرفتن برن
دم در موقع خدا حافظی داشتم میرفتم دم در که دستم به لبه مبل گیر میکنه زخمی میشه و مرعی شدم با یه لباس سفید بلند و موهای افشان که ریخته بود رو صورتم
همه ترسیده بودن جین جیغی از رو ترس کشید که گوشم صوت کشید
مامان جیمین : تو کی هستی
موهامو از رو صورتم زدم کنار
قیافه اعضا دیدنی بود
جین اروم گفت : فقط بزار اینا برن من تو یکیو میکشم
مامان جیهوپ : تو دیگه کی هستی
جیهوپ : دختر همسایه بالاییه
بابای جیهوپ : خب اینجا چیکار میکنه
من : اااا اومدم شیر بگیرم
بابای جین : از کجا اومدی اونوقت
من : از تراس پریدم اومدم
بابای جین : خب چرا از در نیومدی
من : دم در شلوغ بود خب
بابای جین : میتونی نشون بدی چجوری اومدی
من : اره میتونم
۲۰.۲k
۲۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.