بخونیدادامه داستان.
#بخونیدادامه داستان.
نمی دونم چی شد؟یهو از خواب پریدم و بجای خودش خیالشو دیدم که از کنارم نمیره..،اوایل فقط تو خواب اون لبخند از ته دلشو درحالیکه میبوسم اون موهایی خرماییشو و نوازششون می کنم می دیدم..،در حالیکه توو بغلم بود مثه یه جوجه..،خودش می گفت من کجام کوچولوئه به این گنده گی ولی برا من مثه یه جوجه بود که از بارون فرار کرده بود تا خیس نشه،منم آغوشمو براش چتر کردم ،لباسمو دورش انداختم تا توو اون هوای سرد لعنتی نلرزه.
بغلش کرده بودما...،هه..!
چه خیال قشنگی..،خیلی واقعی تر از یه خیال بود لامصب..،خیلی واقعی تر از یه خیال..،اونقدر نزدیک بود که هنوز گرمای گونه هاشو رو سینم احساس می کنم.
قرار شد بهش بگم دوسش دارم تا از شر این شک و دودلی خلاص شم ولی می دونی چی شد؟...
ماجرا برعکس شد..،بزار از اینجا بگم برات ..،بهش گفتم دوسش دارم و خیلی خیلی خیلی عاشقشم و اونم در کمال تعجب گفت یه سوال ازت بپرسم باور می کنی گفتم بپرس..؟ گفت من عاشق یکی شدم که رسیدن بهش سخته گفتم اون آدم کیه..؟ گفت تویی..
برا چند لحظه تموم بدنم پشت نقابم لمس شد وتا به خودم اومدم داشت می خندید ..؟
بهش گفتم چرا می خندی..؟ گفت:چون همش یه شوخی بود گلم همش جنبه فان داشت..،
دیدی چی گفت..؟عشقم براش جنبه فان داشت..؟
دیدی چی شد..؟عشقم فقط بازی داشت..؟
هوم..؟
می دونی اون لحظه من چی شدم..؟..
بزار بهت بگم چی شد..،من نه خورد شدم..،نه شکسته شدم..،نه گلوله های بازیش به قلبم اصابت کرد..،بلکه من اون لحظه به تمام معنا مُردم..،اون لحظه تمام ارگانای بدنم برا یه لحظه ایستادن..،برا یه لحظه قلبم دیگه نزد و کاش دیگه نمی زد ..،کاش دیگه زنده نمی شد ولی مثه اینکه سخت جون تر از ایناست این قلب وامونده...؟
نه جراحت پیدا کرد و نه سوخت.،ماهیچه ای خاکستری شد که میوکاردش هنوز با خیال اون میزدن
هه..
چه جمله ای گفتم..
حالا سالهاست از اون لحظه میگذره و من هر روز با یه دود سیگار همشو روشن می کنم و با هر پوکی که میزنم خیالم سمت لباش کشیده میشه که برای آخرین بار منو زنده دیده بود.
تویی که داری این متنو میخونی..نوشدارو بعد مرگم سراغم اومد ولی یه سوال ؟
دقیقا کدوم قسمت از قلبمو نشونش بدم؟
هان .؟ کدوم قسمتشو..؟
من دو دستی قلب خاکستریمو بهش دادم ولی دیر بود چون دیگه نمی زد .
خاکستر من بوی دود مونده میده ،بوی لبخندی که سالهاست زده نشده و گرمای آغوشش که هنوز به لطف اون کمی روشن میشه؟
این آخرین نامه منه به موهای خرماییش:《سلام نونوی من..،چه خوب که دیدمت و چه خوب که عاشق تو شدم ،قراره به یه جای خیلی دور سفر کنم .امیدوارم با اون خوشبخت شی.》
دوست دارت:عشق خاکستریت
دوستت دارم این اخرین بوسه من برای توئه...
رو همون درخت لعنتی..
نویسنده:سارا_د
#بینظیر #زیبا #قشنگ #خاص #جذاب #شیک #هنری #BEAUTIFUL_NICE
نمی دونم چی شد؟یهو از خواب پریدم و بجای خودش خیالشو دیدم که از کنارم نمیره..،اوایل فقط تو خواب اون لبخند از ته دلشو درحالیکه میبوسم اون موهایی خرماییشو و نوازششون می کنم می دیدم..،در حالیکه توو بغلم بود مثه یه جوجه..،خودش می گفت من کجام کوچولوئه به این گنده گی ولی برا من مثه یه جوجه بود که از بارون فرار کرده بود تا خیس نشه،منم آغوشمو براش چتر کردم ،لباسمو دورش انداختم تا توو اون هوای سرد لعنتی نلرزه.
بغلش کرده بودما...،هه..!
چه خیال قشنگی..،خیلی واقعی تر از یه خیال بود لامصب..،خیلی واقعی تر از یه خیال..،اونقدر نزدیک بود که هنوز گرمای گونه هاشو رو سینم احساس می کنم.
قرار شد بهش بگم دوسش دارم تا از شر این شک و دودلی خلاص شم ولی می دونی چی شد؟...
ماجرا برعکس شد..،بزار از اینجا بگم برات ..،بهش گفتم دوسش دارم و خیلی خیلی خیلی عاشقشم و اونم در کمال تعجب گفت یه سوال ازت بپرسم باور می کنی گفتم بپرس..؟ گفت من عاشق یکی شدم که رسیدن بهش سخته گفتم اون آدم کیه..؟ گفت تویی..
برا چند لحظه تموم بدنم پشت نقابم لمس شد وتا به خودم اومدم داشت می خندید ..؟
بهش گفتم چرا می خندی..؟ گفت:چون همش یه شوخی بود گلم همش جنبه فان داشت..،
دیدی چی گفت..؟عشقم براش جنبه فان داشت..؟
دیدی چی شد..؟عشقم فقط بازی داشت..؟
هوم..؟
می دونی اون لحظه من چی شدم..؟..
بزار بهت بگم چی شد..،من نه خورد شدم..،نه شکسته شدم..،نه گلوله های بازیش به قلبم اصابت کرد..،بلکه من اون لحظه به تمام معنا مُردم..،اون لحظه تمام ارگانای بدنم برا یه لحظه ایستادن..،برا یه لحظه قلبم دیگه نزد و کاش دیگه نمی زد ..،کاش دیگه زنده نمی شد ولی مثه اینکه سخت جون تر از ایناست این قلب وامونده...؟
نه جراحت پیدا کرد و نه سوخت.،ماهیچه ای خاکستری شد که میوکاردش هنوز با خیال اون میزدن
هه..
چه جمله ای گفتم..
حالا سالهاست از اون لحظه میگذره و من هر روز با یه دود سیگار همشو روشن می کنم و با هر پوکی که میزنم خیالم سمت لباش کشیده میشه که برای آخرین بار منو زنده دیده بود.
تویی که داری این متنو میخونی..نوشدارو بعد مرگم سراغم اومد ولی یه سوال ؟
دقیقا کدوم قسمت از قلبمو نشونش بدم؟
هان .؟ کدوم قسمتشو..؟
من دو دستی قلب خاکستریمو بهش دادم ولی دیر بود چون دیگه نمی زد .
خاکستر من بوی دود مونده میده ،بوی لبخندی که سالهاست زده نشده و گرمای آغوشش که هنوز به لطف اون کمی روشن میشه؟
این آخرین نامه منه به موهای خرماییش:《سلام نونوی من..،چه خوب که دیدمت و چه خوب که عاشق تو شدم ،قراره به یه جای خیلی دور سفر کنم .امیدوارم با اون خوشبخت شی.》
دوست دارت:عشق خاکستریت
دوستت دارم این اخرین بوسه من برای توئه...
رو همون درخت لعنتی..
نویسنده:سارا_د
#بینظیر #زیبا #قشنگ #خاص #جذاب #شیک #هنری #BEAUTIFUL_NICE
۵۴.۱k
۲۵ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.