part

part: ⁵⁷
عشق بی رنگ

بعد از یه ربع حل کردم..اومد کنارم و به تخته نگاه کرد..

خانم کانگ: افرین.. کاملا درست حل کردین.. میتونین بشینین..

سرمو تکون دادمو نشستم سر جام.. با دیدن اینکه هانول خوابش برده خندم گرفت.. کتمو روش انداختم.. بعد از چند مین زنگ تفریح خورد.. بیدارش نکردم.. پاشدم و شیر کاکائو رو برداشتم.. خواستم از کلا برم بیرون که سونگمین دستمو گرفت..

سونگمین: باهات کار دارم.. میشه باهام بیای؟

ا.ت: خب... باشه..

سونگمین: ممنون..

دستمو گرفت و منو برد تو سالن اجتماعات.. هیچکس اونجا نبود..

سونگمین: گفتی که.. دوست پسر نداری درسته؟

ا.ت: اره.. ندارم..

سونگمین: نظرت چیه.. من بشم دوست پسرت؟

چشام تا اخرین درجه گرد شدن.. با تعجب بهش زل زدم..

ا.ت. منظورت.. چیه؟

سونگمین: بیا رل بزنیم.. من روت کراشم.. دوستم دارم.. راستشو بخوای.. همه ی پسرای مدرسه روت کراش زدن.. میخوام مال من باشی..

ا.ت: متاسفم.. ولی نمیتونم..

سونگمین: واسم مهم نیست که بخوای یا نه.. من هر کسیو بخوام بهش میرسم..

از کنارم رد شد و رفت بیرون.. لبمو گاز گرفتم..اگ تهیونگ بفهمه همشونو به فاک میده..

ا.ت: چه غلطی کنم الانننن..

از اونجا اومدم بیرون.. رفتم سمت سالن غذا خوری.. با دیدن هانول که دوتا ظرف غذا تو دستشه و داره میبره سمت یه میز.. رفتم سمتش.. یکی از ظرف غذا هارو ازش گرفتم..

ا.ت: بذار کمکت کنم.. اینارو میخوای تنهایی بخوری؟

هانول: نه.. واسه توعم گرفتم.. با خودم گفتم شاید رفتی سرویس.. راستی.. ممنون بابت اینکه کتت رو انداختی روم.. گرمم کرد..

ا.ت: اها.. ممنون.. کاری نکردم..

نشستیم رویه میز که سونگمین و گوک دو اومدن سمتمون.. سونگمین نشست کنار من.. گوک دو هم نشست کنار هانول..

هانول: الان واس چی اومدین اینجا؟

سونگمین: تو حرف نزن.. غذاتو بخور..میخوام پیش پرنسس کوچولوم غذا بخورم..

پرنسس کوچولوم؟ فقط تهیونگ حق داره منو با این لقب صدا بزنه..

ا.ت: میشه.. اینجوری صدام نکنی؟

سونگمین: چرا؟ خوشت نمیاد؟

ا.ت: نه.. متنفرم از این لقب..

گوک دو: اوه.. باشه بابا.. هانول... بیا بریم اونور غذا بخوریم تا این دوتا یکم باهم حرف بزنن..

هانول: نمیام..

گوک دو: واست پیتزا میخرماا.. بیا بریم..

هانول سریع بلند شد و پشت سرش رفت..

سونگمین پاشد جلوم نشست..

سونگمین: اخرش تورو عاشق خودم میکنم..

ا.ت: اگ میخوای از این چرت و پرت ها بگی پاشو برو..(یکم بلند)

توجه همه بهمون جلب شد.. همه ی دانش اموز ها شروع کردن به پچ پچ کردن..

... : دیوونه ست؟

... : از خداشم باشه که سونگمین داره باهاش غذا میخوره.. دختره ی بی لیاقت..

سونگمین: خفه شین..(داد)

با دادی که زد همه ساکت شدن.. همه ازش حساب میبرن..

ا.ت: سونگمینا... اروم باش..

موهاشو چنگ زد و هوف بلندی کشید..

سونگمین: فقط چون تو میگی.. غذاتو بخور...
دیدگاه ها (۱)

ولی کاشکی بابام اینجوری بود:)))))

کص🙏🏻🙂

ولی وایبش:))))))

part: ⁵⁶عشق بی رنگا.ت: درد میکنه عایییی.. عاح.. سریع از اتاق...

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

ادامه تک پارتی سرو تصمیم گرفتم گشادی رو کنار بذارم و بیام اد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط