کاش من حداقل صد سال پیش به دنیا میآمدم

کاش من حداقل صد سال پیش به دنیا می‌آمدم
در چنین خانه ای...
در یکی از همان کوچه هایی که وسطش آبراه داشت
در یکی از همان خانه های بزرگی
که وسط حیاطش یک حوض بزرگ داشت
که گلدان های قرمز شمعدانی آبی کاشی هایش را احاطه کرده بودند
حداقل چند درخت توی حیاط سنگ فرشش بود
 سنگفرش های کف حیاط کشیدن خانه های لی لی  را راحت تر میکرد
و یک زیرزمین داشت ؛
با یک کتابخانه و یک میز مطالعه ی چوبی
که یک چراغ نفتی کوچک یک گوشه اش بود!
فرش های خانه قرمزِلاکی بودند
و روی طاقچه حافظ و چند عکس سیاه و سفید  بود
یک کرسی مخصوص زمستان های برفی داشتیم
با یک لحاف چهل تکه
و مادربزرگ مهربانی که داستان های جذاب زیادی را از بر بود
از داستان های آموزنده گرفته تا
داستان عشق و عاشقی هایی که زبانزد بود و ابدی
همسایه ها از فامیل بهم نزدیکتر بودند
و اهالی خانه ها هوای یکدیگر را بیشتر داشتند
کاش من سالها قبل در یکی از  همان خانه هایی به دنیا می آمدم
که با تمام کم و کسری هایش دل  اهالیش خوش بود..‌‌‌.

دلم کمی قدیم می خواهد...
دیدگاه ها (۲)

دلم تنگ است برای خانه ی پدربزرگ،ﯾﮏ بعد اﺯ ﻇﻬﺮ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ...

عیدِ ما روزی بود کز ظلم‌ آثاری نباشد...

دلم عجیب در این هوای تابستانی هوای قدیم را کردههوای حیاط بزر...

.گاهی بایدبا یک فنجان چای دارچینیکنار پنجره ای لم دادو با لب...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط