دختر مافیا پارت ۲
که یهو آسانسور وایساد!
وای نه
دارم نفس کم میارم...
و همچی سیاه میشه................
_______________________________
بوی الکل حس می کنم
چشمام رو باز میکنم و میبینم توی یه بیمارستانم
و نه
بابا توی اتاقه!
(اسم پدرش رو پ/ت میزارم)
پ/ت:اوه پس نمردی!
_واقعا که!واقعا تو پدر منی؟
پ/ت:ههههه معلومه که هستم!ولی بخاطر داشتن تو خجالت میکشم و خیلی مزاحمی!
و همچی رو سرم خالی میشه!
من به اومید اون که حداقل برای بابا ارزش دارم زندگی میکنم ولی اینجوری نیست و اون من رو مزاحم میدونه.
دیگه هیچ حسی ندارم،بی حس!
پ/ت:هی منو نگاه کن چرا همش تو هپروتی؟خب درست گفتم که!نگفتم؟
_برو بیرون
پ/ت:اوه باشه بابا ولی رئیس ازت عصبانیه چون تو غش کردی اونم وقتی که باید میرفتی اطلاعات جمع کنی!
_باشه خودم درستش میکنن حالا برو بیرون تا نبینمت
بلخره رفت
وای نه من خودم نمی تونم درستش کنم!
رئیس وقتی عصبی باشه دیگه نمیشه کاری کرد
با صدای در رشته افکارم پاره شد
_بیا تو
میا بود
میا:وای وای عشقم چرا اینجوری شدی؟
و بغلم کرد
_اوه میا تو تنها کسی هستی که به من اهمیت میده!
میا:من ندم کی بده؟
و باهم خندیدیم
__________________________
دیروز از بیمارستان مرخص شدم و باید برم رئیس رو ببینم
اوه خدای من
موهامو بستم و یه کت شلوار پوشیدم و از خونم اومدم بیرون
نیم ساعت طول کشید که رسیدم
ایندفعه با پله ها رفتم و به دفتر رئیس رسیدم
در زدم
(مشخصات رئیس رو میگم ولی فعلا بهش میگیم رئیس)
رئیس:بیا تو
_سلام رئیس
رئیس:اوه سم،سم پس اومدی!بیا بشین
رفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم
رئیس:خب اون روز میدونی ما چه ماموریتی داشتیم؟
_نه رئیس
و یهو از جاش بلند شد
رئیس:ما اون روز قراره بود که نزاریم مافیا کولت (اسم مافیا) دستش به اتم ها برسه!و تو باید میرفتی که تحقیق کنی و پدرت هم که طبق معمول نبود!
اینقدر بلد گفت که گوشم کر شد
_ببخشید رئیس
رئیس:ببخشمت؟اوه حتما که این کارو میکنم!
و از میزش یه قیچی برداشت اومدم بالا سر من
رئیس:ولی تو میدونی من هیچوقت نمیبخشم!
و صدای قیچی توی گوشام پیچید....
--------------------------------‐------------------------------------------------------
کنچیوا
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
جانه🩷
وای نه
دارم نفس کم میارم...
و همچی سیاه میشه................
_______________________________
بوی الکل حس می کنم
چشمام رو باز میکنم و میبینم توی یه بیمارستانم
و نه
بابا توی اتاقه!
(اسم پدرش رو پ/ت میزارم)
پ/ت:اوه پس نمردی!
_واقعا که!واقعا تو پدر منی؟
پ/ت:ههههه معلومه که هستم!ولی بخاطر داشتن تو خجالت میکشم و خیلی مزاحمی!
و همچی رو سرم خالی میشه!
من به اومید اون که حداقل برای بابا ارزش دارم زندگی میکنم ولی اینجوری نیست و اون من رو مزاحم میدونه.
دیگه هیچ حسی ندارم،بی حس!
پ/ت:هی منو نگاه کن چرا همش تو هپروتی؟خب درست گفتم که!نگفتم؟
_برو بیرون
پ/ت:اوه باشه بابا ولی رئیس ازت عصبانیه چون تو غش کردی اونم وقتی که باید میرفتی اطلاعات جمع کنی!
_باشه خودم درستش میکنن حالا برو بیرون تا نبینمت
بلخره رفت
وای نه من خودم نمی تونم درستش کنم!
رئیس وقتی عصبی باشه دیگه نمیشه کاری کرد
با صدای در رشته افکارم پاره شد
_بیا تو
میا بود
میا:وای وای عشقم چرا اینجوری شدی؟
و بغلم کرد
_اوه میا تو تنها کسی هستی که به من اهمیت میده!
میا:من ندم کی بده؟
و باهم خندیدیم
__________________________
دیروز از بیمارستان مرخص شدم و باید برم رئیس رو ببینم
اوه خدای من
موهامو بستم و یه کت شلوار پوشیدم و از خونم اومدم بیرون
نیم ساعت طول کشید که رسیدم
ایندفعه با پله ها رفتم و به دفتر رئیس رسیدم
در زدم
(مشخصات رئیس رو میگم ولی فعلا بهش میگیم رئیس)
رئیس:بیا تو
_سلام رئیس
رئیس:اوه سم،سم پس اومدی!بیا بشین
رفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم
رئیس:خب اون روز میدونی ما چه ماموریتی داشتیم؟
_نه رئیس
و یهو از جاش بلند شد
رئیس:ما اون روز قراره بود که نزاریم مافیا کولت (اسم مافیا) دستش به اتم ها برسه!و تو باید میرفتی که تحقیق کنی و پدرت هم که طبق معمول نبود!
اینقدر بلد گفت که گوشم کر شد
_ببخشید رئیس
رئیس:ببخشمت؟اوه حتما که این کارو میکنم!
و از میزش یه قیچی برداشت اومدم بالا سر من
رئیس:ولی تو میدونی من هیچوقت نمیبخشم!
و صدای قیچی توی گوشام پیچید....
--------------------------------‐------------------------------------------------------
کنچیوا
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
جانه🩷
۱.۹k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.