پارت⁴⁹
پارت⁴⁹
هانا ویو
تهیونگم تهیونگم دیگ نگام نمیکنه،من ته ته خدمو میخوام تحدیدم کرده بودن که بابامو میکشن،وقتی که جنازه کوک و دیدم تنها چیزی ک میدونستم این بود که کوک و نامزدم بگم ک تهیونگ بیخیالم بشه
میدونستم ک به حرفش عمل میکنه و بابامو میکشه(منظور هانا لیساعه)
نزدیک کوکی شدمو لباشو بوسیدم ک حداقل تهیونگ ولم کنه ولی سریع جدام کردو لبای خدشو روی لبام گذاشت تا میتونست م•ک زد منم فقط بهش خیره شده بودم
بلند داد زدم:تهیونگم،من تورو به هیچ کس نمیفروشم،تهیونگ خیلی دلم برات تنگ شده بود(با گریه)(رفتم بغلش)
-میدونم میدونم(سرشو ناز میکرد)
+منو ببخش هق هق اگ من نبودم هق الان همچیز هق هق به خوبی هق و خوشی هق میگذشت هق
راوی ک خدمم
تهیونگ دستشو گرفتو به شوگا زنگ زد(باهاش دوص بود و میدونست حرفشو رد نمیکنه)
³⁰مین دیگه
شوگا=بپر بالا ک حسابی دلم برات تنگ شده بود
-مرسی که اومدی(دست هانارو گرفتو سوار ماشین شدن)
=خب دیگه هانا خانوم یه مدت با جیمینو یه مدت با کوکیو بعدش با این،از شما دخترا بعیده
+از دخترا؟از دخترا هیچ چیز بعید نیس(کیوت)(دماغشو کشید بالا)
-=(بلند خندیدن)
رفتن عمارت
-ممنونم
=خدافظ
-بای،+بای
-بلیت گرفتم بریم فرانسه
-باباتم میبریم
خب اینا رفتن
وقتی به فرانسه رسیدن
عروسی بهم زدن که نگم براتون،داخل یه کشتی بود که به بزرگی عمارت داخل کره بود(اوفففففف)
عاقد=ایا بنده وکیلم؟
+بله
-البته که بله
پ/ه÷خب بچه ها من ک پیر شدم نمیتونیم که باهم زندگی کنیم من برمیگردم کره شماهم هروقت خواستید به من سر بزنید
+کره چی داره که اینجا نداره؟
÷خب ،میخواستم بعدا بهت بگم ک الان باید بگم یه خانوم خوب مثل مامانت
ته-پس مبارک باشه دیگه،یه عروسیه دیگ تو راهه
هانا+خشحالم بابایی(رف بغلش)(بغض)
باباعه بلیت گرفتو رف کره
هانا و تهیونگم رفتن خونه
(لباس عروس و لباس داماد هانا و تهیونگو میزارم)
رسیدن عمارت ک تهیونگ و هانا باهم ناهار درست کردنو با شادی خوشی زندگیشونو ادامه دادن
²سال بعد
یه پسر جذاب مث باباش
که اسمشو جونگکوک گذاشتن و این پسر انقد جذاب بود ک نگم براتون
کوکی×مامانی کمک نمیخوای
+کوچولو برو درساتو بخون
-سلام بچه ها من اومدم با خبر های خوش
+سلام مصتر کیم دوباره چیکار کردی(رفت پیشش)
×سلام بابایی(پرید بغلش)
-(بوس به کلش)(همینطور که کوکی بغلش بود نزدیک هانا شدو لباشو بوسید)
+اقای تهیونگ این چه خبریه که انقد زود اومدی خونه
-بیا این شکلاتارو برو تو اتاق با یونتان بخور
+چیشده
-اول خوبو بدم یا بد
+خوبو بگو
هانا ویو
تهیونگم تهیونگم دیگ نگام نمیکنه،من ته ته خدمو میخوام تحدیدم کرده بودن که بابامو میکشن،وقتی که جنازه کوک و دیدم تنها چیزی ک میدونستم این بود که کوک و نامزدم بگم ک تهیونگ بیخیالم بشه
میدونستم ک به حرفش عمل میکنه و بابامو میکشه(منظور هانا لیساعه)
نزدیک کوکی شدمو لباشو بوسیدم ک حداقل تهیونگ ولم کنه ولی سریع جدام کردو لبای خدشو روی لبام گذاشت تا میتونست م•ک زد منم فقط بهش خیره شده بودم
بلند داد زدم:تهیونگم،من تورو به هیچ کس نمیفروشم،تهیونگ خیلی دلم برات تنگ شده بود(با گریه)(رفتم بغلش)
-میدونم میدونم(سرشو ناز میکرد)
+منو ببخش هق هق اگ من نبودم هق الان همچیز هق هق به خوبی هق و خوشی هق میگذشت هق
راوی ک خدمم
تهیونگ دستشو گرفتو به شوگا زنگ زد(باهاش دوص بود و میدونست حرفشو رد نمیکنه)
³⁰مین دیگه
شوگا=بپر بالا ک حسابی دلم برات تنگ شده بود
-مرسی که اومدی(دست هانارو گرفتو سوار ماشین شدن)
=خب دیگه هانا خانوم یه مدت با جیمینو یه مدت با کوکیو بعدش با این،از شما دخترا بعیده
+از دخترا؟از دخترا هیچ چیز بعید نیس(کیوت)(دماغشو کشید بالا)
-=(بلند خندیدن)
رفتن عمارت
-ممنونم
=خدافظ
-بای،+بای
-بلیت گرفتم بریم فرانسه
-باباتم میبریم
خب اینا رفتن
وقتی به فرانسه رسیدن
عروسی بهم زدن که نگم براتون،داخل یه کشتی بود که به بزرگی عمارت داخل کره بود(اوفففففف)
عاقد=ایا بنده وکیلم؟
+بله
-البته که بله
پ/ه÷خب بچه ها من ک پیر شدم نمیتونیم که باهم زندگی کنیم من برمیگردم کره شماهم هروقت خواستید به من سر بزنید
+کره چی داره که اینجا نداره؟
÷خب ،میخواستم بعدا بهت بگم ک الان باید بگم یه خانوم خوب مثل مامانت
ته-پس مبارک باشه دیگه،یه عروسیه دیگ تو راهه
هانا+خشحالم بابایی(رف بغلش)(بغض)
باباعه بلیت گرفتو رف کره
هانا و تهیونگم رفتن خونه
(لباس عروس و لباس داماد هانا و تهیونگو میزارم)
رسیدن عمارت ک تهیونگ و هانا باهم ناهار درست کردنو با شادی خوشی زندگیشونو ادامه دادن
²سال بعد
یه پسر جذاب مث باباش
که اسمشو جونگکوک گذاشتن و این پسر انقد جذاب بود ک نگم براتون
کوکی×مامانی کمک نمیخوای
+کوچولو برو درساتو بخون
-سلام بچه ها من اومدم با خبر های خوش
+سلام مصتر کیم دوباره چیکار کردی(رفت پیشش)
×سلام بابایی(پرید بغلش)
-(بوس به کلش)(همینطور که کوکی بغلش بود نزدیک هانا شدو لباشو بوسید)
+اقای تهیونگ این چه خبریه که انقد زود اومدی خونه
-بیا این شکلاتارو برو تو اتاق با یونتان بخور
+چیشده
-اول خوبو بدم یا بد
+خوبو بگو
۹.۰k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.