غلت میزند روی شانه ی سمت چپم
غلت میزند روی شانه ی سمت چپم
نوک دماغش میخورد به نوک دماغم
میخندد...
چشمانِ بدونِ میکاپ اش برق میزند
نفس گرم اش میرسد به لبم
موهایش را کنار میزنم
موهایش را نفسِ عمیق میکشم
از پیشانی نوازش میکنم تا زیر چانه اش
آبِ دهانش را قورت میدهد
میگوید لطفا قصه بگو برایم
میگوید لطفا صدایت را صاف نکن و قصه بگو!
میگویم #چشمانت
سرش را کج میکند و میگوید همین؟!
میگویم تمام قصه چشمان توست
در آغوشم میگیرد
انگار که باران به زمین رسیده باشد...
#پنجشنبه_۰۳_اسفند_۱۳۹۶
نوک دماغش میخورد به نوک دماغم
میخندد...
چشمانِ بدونِ میکاپ اش برق میزند
نفس گرم اش میرسد به لبم
موهایش را کنار میزنم
موهایش را نفسِ عمیق میکشم
از پیشانی نوازش میکنم تا زیر چانه اش
آبِ دهانش را قورت میدهد
میگوید لطفا قصه بگو برایم
میگوید لطفا صدایت را صاف نکن و قصه بگو!
میگویم #چشمانت
سرش را کج میکند و میگوید همین؟!
میگویم تمام قصه چشمان توست
در آغوشم میگیرد
انگار که باران به زمین رسیده باشد...
#پنجشنبه_۰۳_اسفند_۱۳۹۶
- ۱.۹k
- ۰۳ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط