امروز رفته بودیم کلاس یکی از استادا دخترشو که 3 سالش بود
امروز رفته بودیم کلاس یکی از استادا دخترشو که 3 سالش بود همراش آورده بود
موقع استراحت وسط کلاس به دخترش گف بابا واسشون یه شعر بخون
اد دست گذاشت رو تاب تاب عباسی همینه که گف تاب تاب عباسی یکی از پسرا بلند گفت استاد منو نندازی که استاد خودش پوکیده بود از خنده
اینم یه خاطره داغ داغ
موقع استراحت وسط کلاس به دخترش گف بابا واسشون یه شعر بخون
اد دست گذاشت رو تاب تاب عباسی همینه که گف تاب تاب عباسی یکی از پسرا بلند گفت استاد منو نندازی که استاد خودش پوکیده بود از خنده
اینم یه خاطره داغ داغ
۳۷۶
۰۴ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.