بادی بذر تو را در دلم انداخت و رفت

بادی بذر تـو را در دلـــم انداخـــت و ُ رفــت

من مانـــده ام و ُ این  ریشــه ی قطــور دلــدادگی

و هـــزار جــوانه ی شــکفته از یـادَت
دیدگاه ها (۱)

یک فصل از یک قصه؟نه! این را نمی خواهممی خواهم از این پستمامِ...

زندگی می کنم و برایش دلیل هم دارمدوست داشتن تـــــــــــــــ...

راه کـه می‌روی عقـب می‌مــانـم …نـه بــرای اینکــه نخواهـم ب...

من از قبل “باخته” بودم“مچ انداختن”بهانه ای بود؛برای گرفتن دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط