پارت ۵۹
پارت ۵۹
#جویی
صبح ساعت ۷ و نیم بیدار شدم .. جویی ! دوباره باید برگردی به دورانی که سرد مثل یه تیکه یخ بودی !! اره من میتونم ! لباس پوشیدم و رفتم سمت کمپانی ! از ماشین پیاده شدم ..
#تهیونگ
جویی رو دیدم .. رفتم نزدیکش ولی اصلا نگاهمم نمی کرد.. دستشو گرفتم ! یهو دستشو کشید ..
من: ج...جویی !! 🥺
جویی: کاری داشتین تهیونگ شی ؟!!
چی ؟! تهیونگ شی !؟ چرا اینطوری صدام میزنه !! داشتم دیوونه میشدم .. بدون اینکه نگاهم بکنه رفت توی اتاقش منم دنبالش رفتم !
من: جویی ! چت شده ؟ چرا اینطوری شدی ؟!! کار اشتباهی کردم؟
پشتش به من بود یه نفس عمیق کشید و برگشت و با سردی تمام توی صورتم نگاه میکرد..
جویی: تهیونگ!! نمیتونم احساساتت رو قبول کنم ! من دوست پسر دارم !
هنگ کرده بودم .. حتما خوابه ! اره درسته !
من: جویی !🥺 چی میگی؟ من کار اشتباهی کردم ؟؟ غلط کردم هر کاری کردم غلط کردم ! خواهش میکنم اینطوری نباش جویی !
جویی: من دوست ندارم تهیونگ ! پس دیگه بس کن !
من: باور نمیکنم جویی!! 🥺💔 با من اینطوری نکن ! میدونم دوستم داری ! چیشده ؟ چرا نظرت رو عوض کردی ؟
جویی: مگه باید دلیل داشته باشم ؟! من به یکی دیگه علاقه دارم !
من: نگو که !! 🥺
جویی: درسته ! من با هیون ووک قرار میزارم !
من: جویی !😭 ببین ! هر چی تو بگی من باور ن..نمیکنم !🥺 ت..تو چه طور میتونی ؟!!! واقعا منو دوست نداری ؟!!!
جویی: تهیونگ شی !! ببخش ولی نمیتونم با تو باشم !
به شدت ناراحت بودم .. از اتاقش با سرعت زدم بیرون .. باور نمیکنم ! باور نمیکنم ! اون منو دوست داره !! 🥺 چیشده ؟! چرا اینطوری کرد ؟! خیلی عصبی و آشفته بودم .. کوکی رو توی راهرو دیدم ..
کوکی: هیونگ !! چیشده ؟! چرا انقدر آشفته ای !!
الان من و اون تقریبا مثل همیم دوتا بازنده !! دستمو کشیدم و با عصبانیت کمپانی رو ترک کردم ! سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت دریا !! دلم میخواست تنها باشم !
#جویی
از خودم متنفر شدم ! چرا من اینطوری شدم !؟ من یه ترسو ام ! اره ترسو ام ! نمیخوام اتفاقی برای جایگاه و موقعیتت بیافته! من میدونم که میتونی منو فراموش کنی ! گریه افتادم ! واقعا من قبلا اینطوری بودم ؟ جونگ کوک اومد توی اتاق و دید دارم گریه میکنم !
کوکی: چ..چیشده جویی؟! تهیونگ چش بود ؟
جویی: هیچی نتونستم احساساتش رو قبول کنم همون طور که نتونستم مال تورو قبول کنم !
دیدم هیچ ریکشنی نشون نداد .. انگار میدونست !
کوکی: میدونستم که منو دوست نداری !!
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#جویی
صبح ساعت ۷ و نیم بیدار شدم .. جویی ! دوباره باید برگردی به دورانی که سرد مثل یه تیکه یخ بودی !! اره من میتونم ! لباس پوشیدم و رفتم سمت کمپانی ! از ماشین پیاده شدم ..
#تهیونگ
جویی رو دیدم .. رفتم نزدیکش ولی اصلا نگاهمم نمی کرد.. دستشو گرفتم ! یهو دستشو کشید ..
من: ج...جویی !! 🥺
جویی: کاری داشتین تهیونگ شی ؟!!
چی ؟! تهیونگ شی !؟ چرا اینطوری صدام میزنه !! داشتم دیوونه میشدم .. بدون اینکه نگاهم بکنه رفت توی اتاقش منم دنبالش رفتم !
من: جویی ! چت شده ؟ چرا اینطوری شدی ؟!! کار اشتباهی کردم؟
پشتش به من بود یه نفس عمیق کشید و برگشت و با سردی تمام توی صورتم نگاه میکرد..
جویی: تهیونگ!! نمیتونم احساساتت رو قبول کنم ! من دوست پسر دارم !
هنگ کرده بودم .. حتما خوابه ! اره درسته !
من: جویی !🥺 چی میگی؟ من کار اشتباهی کردم ؟؟ غلط کردم هر کاری کردم غلط کردم ! خواهش میکنم اینطوری نباش جویی !
جویی: من دوست ندارم تهیونگ ! پس دیگه بس کن !
من: باور نمیکنم جویی!! 🥺💔 با من اینطوری نکن ! میدونم دوستم داری ! چیشده ؟ چرا نظرت رو عوض کردی ؟
جویی: مگه باید دلیل داشته باشم ؟! من به یکی دیگه علاقه دارم !
من: نگو که !! 🥺
جویی: درسته ! من با هیون ووک قرار میزارم !
من: جویی !😭 ببین ! هر چی تو بگی من باور ن..نمیکنم !🥺 ت..تو چه طور میتونی ؟!!! واقعا منو دوست نداری ؟!!!
جویی: تهیونگ شی !! ببخش ولی نمیتونم با تو باشم !
به شدت ناراحت بودم .. از اتاقش با سرعت زدم بیرون .. باور نمیکنم ! باور نمیکنم ! اون منو دوست داره !! 🥺 چیشده ؟! چرا اینطوری کرد ؟! خیلی عصبی و آشفته بودم .. کوکی رو توی راهرو دیدم ..
کوکی: هیونگ !! چیشده ؟! چرا انقدر آشفته ای !!
الان من و اون تقریبا مثل همیم دوتا بازنده !! دستمو کشیدم و با عصبانیت کمپانی رو ترک کردم ! سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت دریا !! دلم میخواست تنها باشم !
#جویی
از خودم متنفر شدم ! چرا من اینطوری شدم !؟ من یه ترسو ام ! اره ترسو ام ! نمیخوام اتفاقی برای جایگاه و موقعیتت بیافته! من میدونم که میتونی منو فراموش کنی ! گریه افتادم ! واقعا من قبلا اینطوری بودم ؟ جونگ کوک اومد توی اتاق و دید دارم گریه میکنم !
کوکی: چ..چیشده جویی؟! تهیونگ چش بود ؟
جویی: هیچی نتونستم احساساتش رو قبول کنم همون طور که نتونستم مال تورو قبول کنم !
دیدم هیچ ریکشنی نشون نداد .. انگار میدونست !
کوکی: میدونستم که منو دوست نداری !!
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۵۹.۴k
۱۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.