پارت 1
#پارت_1
جیمین: یونگیااااا توپ و بگیرش!
_اوکیی!
نامجون: جیمینا بهتر نبود یکم بلندتر توپ رو پرت کنی!؟
_راس میگه جیمینا خیلی کوتاه میندازی
جیمین: خب...بخاطر قدم میدونید دیگه!/خنده
هوسوک:چیکار میکنید گایز؟
_/نامجون/جیمین: بسکتبال بازی میکنیم!
هوسوک: بدون من!؟
_تو هم بیا هوسوکا.فقط تو دست و پا نباش!/خندید
هوسوک: یااا!/خندید
بعد نیم ساعت از خستگی رو زمین ولو شدیم...
نامجون: جیمینا.بریم دیگه؟
جیمین:آره بریم!
خواست بیاد نزدیک تا بغلم کنه
_هِی هِی چیکار میکنی!؟
جیمین: میخوام بغلت کنم اسکل!:/
_ولی من...
جیمین:یادت رفته بیماریت مُسری نیست!؟
هوسوک:یونگی همیشه این قضیه رو یادش میره!/خنده
جیمین رو بغل کردم و بعد نامجون رو..
بعد اینکه از من و هوسوک خدافظی کردن،رفتن سمت خونشون.
هوسوک:هوم...اگه اونارو نداشتیم چیکار میکردیم؟:)
_اوهوم دقیقا...راستی امروز جونگکوکو ندیدی؟
هوسوک:جونگکوک؟...عااا فک نکنم...من میرم پیش سوآ.شاید جونگکوک هم اونجا باشه
_سوآ!؟...همون دختره که خیلی نچسبه؟؟
هوسوک: یاااا دختر یه این کیوتی!! بعدا میبینمت یونگیا مواظب خودت باش!
_اوکی.خدافظ!
رفتم سمت اتاقم که همون لحظه دکتر پارک رو دیدم
•¹امروز چطوری مین یونگی؟/لبخند
_ممنون خانم پارک بهترم!
•¹خوبه!.داروهاتو مصرف میکنی!؟
_آیششش اونداروهای مسخره!...
آره سعی میکنم طبق برنامه بخورمشون
•¹یونگیا! لطفاً مواظب سلامتی خودت باش!
_...چشم دکتر پارک
•¹خوبه..امشب دکتر یونگ برای معاینت میاد
_اوم باشه.فعلا بای!
و رفتم تو اتاقم و درو بستم...
'ویو سوآ'
(مکالمه با تلفن)
...یااااا سوکجینیااا!!/خنده/...تو که میدونی من همیشه حواسم هست و داروهامو به موقع میخورم و حواسم به سلامتیم هست! هوم!؟... ممنونم اورابونییی!/لبخند/ آره امروز عالی بودم!
[در اتاق به صدا در میاد]
..عااا اورابونی فک کنم مهمون دارم!/خنده/ به تهیونگی سلام برسون و بگو دلم خیییلی براش تنگ شده!...باشه خدافظ!/لبخند
کیه؟
هوسوک/جونگکوک: سوآیاااااا!!
بیاید تووو!!
هوسوک در رو باز کرد و به همراه شعری که میخوند،با رقص وارد اتاق شد و جونگکوک هم همراهیش میکرد
لایکا +15
جیمین: یونگیااااا توپ و بگیرش!
_اوکیی!
نامجون: جیمینا بهتر نبود یکم بلندتر توپ رو پرت کنی!؟
_راس میگه جیمینا خیلی کوتاه میندازی
جیمین: خب...بخاطر قدم میدونید دیگه!/خنده
هوسوک:چیکار میکنید گایز؟
_/نامجون/جیمین: بسکتبال بازی میکنیم!
هوسوک: بدون من!؟
_تو هم بیا هوسوکا.فقط تو دست و پا نباش!/خندید
هوسوک: یااا!/خندید
بعد نیم ساعت از خستگی رو زمین ولو شدیم...
نامجون: جیمینا.بریم دیگه؟
جیمین:آره بریم!
خواست بیاد نزدیک تا بغلم کنه
_هِی هِی چیکار میکنی!؟
جیمین: میخوام بغلت کنم اسکل!:/
_ولی من...
جیمین:یادت رفته بیماریت مُسری نیست!؟
هوسوک:یونگی همیشه این قضیه رو یادش میره!/خنده
جیمین رو بغل کردم و بعد نامجون رو..
بعد اینکه از من و هوسوک خدافظی کردن،رفتن سمت خونشون.
هوسوک:هوم...اگه اونارو نداشتیم چیکار میکردیم؟:)
_اوهوم دقیقا...راستی امروز جونگکوکو ندیدی؟
هوسوک:جونگکوک؟...عااا فک نکنم...من میرم پیش سوآ.شاید جونگکوک هم اونجا باشه
_سوآ!؟...همون دختره که خیلی نچسبه؟؟
هوسوک: یاااا دختر یه این کیوتی!! بعدا میبینمت یونگیا مواظب خودت باش!
_اوکی.خدافظ!
رفتم سمت اتاقم که همون لحظه دکتر پارک رو دیدم
•¹امروز چطوری مین یونگی؟/لبخند
_ممنون خانم پارک بهترم!
•¹خوبه!.داروهاتو مصرف میکنی!؟
_آیششش اونداروهای مسخره!...
آره سعی میکنم طبق برنامه بخورمشون
•¹یونگیا! لطفاً مواظب سلامتی خودت باش!
_...چشم دکتر پارک
•¹خوبه..امشب دکتر یونگ برای معاینت میاد
_اوم باشه.فعلا بای!
و رفتم تو اتاقم و درو بستم...
'ویو سوآ'
(مکالمه با تلفن)
...یااااا سوکجینیااا!!/خنده/...تو که میدونی من همیشه حواسم هست و داروهامو به موقع میخورم و حواسم به سلامتیم هست! هوم!؟... ممنونم اورابونییی!/لبخند/ آره امروز عالی بودم!
[در اتاق به صدا در میاد]
..عااا اورابونی فک کنم مهمون دارم!/خنده/ به تهیونگی سلام برسون و بگو دلم خیییلی براش تنگ شده!...باشه خدافظ!/لبخند
کیه؟
هوسوک/جونگکوک: سوآیاااااا!!
بیاید تووو!!
هوسوک در رو باز کرد و به همراه شعری که میخوند،با رقص وارد اتاق شد و جونگکوک هم همراهیش میکرد
لایکا +15
۱.۱k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.