فن فیک:«جنون⁶» Tokyo Revengers
ــــــــــــــــــᵥₑgₑₜₐbₗₑ ₛₑₗₗₑᵣ gᵢᵣₗـــــــــــــــــــــ
فکر کنم ران با این دختره بیشتر از چند ماه باشه.حتی ممکنه ازدواج هم بکنن. یلحظه خندم گرفت ران ازدواج کنه و بچه دار شه اونم قبل از من .مسخره اس !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در رو باز کردم و وارد خونه شدم. مامان امشب شیفته و تا فردا نمیاد. کیفمو پرت کردم روی مبل و دفتر خاطراتمو با فندکی که کتار اجاق گاز بود برداشتم . در حموم رو باز کردم و فندک رو روی میز جای شامپو ها گذاشتم.دفترمو رندوم باز کردم .«امروز بابا اومد تا منوببره پیش خودش. ولی من نمیخوام برم. دفعه پیش که با بابا رفتم؛ زنِ بابا منو دعوا کرد.»این مال زمانیه که بابا دوباره ازدواج کرده بود و میخواست منو ببره . واقعا نمیتونم بابارو درک کنم. گاهی باخودم فکر میکنم که بابا میخواست منو سیندرلا کنه تا زنش کار نکنه.
رفتم چند صفحه بعد:«ران خیلی مهربونه!تازه آشپزی بلده ،بهم شکلات میده و منو کول میکنه. میخوام وقتی بزرگ شدم با اون ازدواج کنم. اینجوری همیشه مامان و ریندو هم میبینم.اینجا با قرمز نوشته:این مال قبلا بود،من قدیمی!الان ران خیلی الاغ شده اگه با خر ازدواج کنی بهتره از اونه!» جاهایی که قرمز نوشتم مال زمانی بود که چند ماه پیش تصمیم گرفتم به دفتر خاطراتم یه پیش نویس در جواب به خود قبلیم اختصاص بدم . دفترو بستم و تو وان پرتش کردم . فندکو برداشتم و فندکیو به یه گوشه ی دفترم گرفتم. فندکو کنارم گذاشتم . کاش میتونستم مثل فیلما سیگار بکشم ولی وقتی سیگار میکشم سرفه ام میگیره.
لبخند ریزی زدن اولین باری که سیگار کشیدم ران داشت سیگار میکشید که منم جوم گرفت و سیگارو از تو دهنش برداشتم و یه پک عمیق ازش گرفتم و تا یک ساعت سرفه کردم. ازون روز به بعد ران جلوی من سیگار نمیکشه .
به اتیش که داشت خاموش میشد خیره شدم . باید اعتراف کنم حس لذت بخشی داشت اتیش زدن دفتر خاطراتم که تنها شاعد بپد برای اینکه ثابت شه خاطرات درون ذهنم همشون واقعین! نیشخند زدم و جارو و خاک اندازو برداشتم و باهاش برگه های سوزون ه شده رو برداشتم و انداختم تو سطل اشغال.
رفتم تو اشپز خونه و ظرف غذا رو از توی یخچال برداشتم و تو مایکرو ویو گذاشتم.رفتم سمت صندلی تا روش بشینم که صدای اس ام اس گوشیم اومد. سرمو کج کردم و به کیفم که روی مبل بود و گوشیم توش بود ،نگاه کردم.به سمت مبل قدم برداشتم و گوشیمو از توی زیپ جلویی کیفم برداشتم .و گوشیمو باز کردم (گوشی ساده تاشو) :«جهت رفع مشکلات جنسی عد ۸ را ارسال کنید!» مسخرس ولی بزار ۸ رو بفرستم . فرستادم چند دقیقه بعد جواب داد:«مشاوره های جنسی در هر موردی ـــــــــــ(من گشاد نیستم که بیماری هارو نمینویسم 🌚✨)
ــــــــــــــــــᵥₑgₑₜₐbₗₑ ₛₑₗₗₑᵣ gᵢᵣₗـــــــــــــــــــــ
روز دختر مبارک! کادوی من تقدیم به شوما
منتظر پارت های بعدی باشید 🌚 ✨
#دخترک_سبزی_فروش
فکر کنم ران با این دختره بیشتر از چند ماه باشه.حتی ممکنه ازدواج هم بکنن. یلحظه خندم گرفت ران ازدواج کنه و بچه دار شه اونم قبل از من .مسخره اس !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در رو باز کردم و وارد خونه شدم. مامان امشب شیفته و تا فردا نمیاد. کیفمو پرت کردم روی مبل و دفتر خاطراتمو با فندکی که کتار اجاق گاز بود برداشتم . در حموم رو باز کردم و فندک رو روی میز جای شامپو ها گذاشتم.دفترمو رندوم باز کردم .«امروز بابا اومد تا منوببره پیش خودش. ولی من نمیخوام برم. دفعه پیش که با بابا رفتم؛ زنِ بابا منو دعوا کرد.»این مال زمانیه که بابا دوباره ازدواج کرده بود و میخواست منو ببره . واقعا نمیتونم بابارو درک کنم. گاهی باخودم فکر میکنم که بابا میخواست منو سیندرلا کنه تا زنش کار نکنه.
رفتم چند صفحه بعد:«ران خیلی مهربونه!تازه آشپزی بلده ،بهم شکلات میده و منو کول میکنه. میخوام وقتی بزرگ شدم با اون ازدواج کنم. اینجوری همیشه مامان و ریندو هم میبینم.اینجا با قرمز نوشته:این مال قبلا بود،من قدیمی!الان ران خیلی الاغ شده اگه با خر ازدواج کنی بهتره از اونه!» جاهایی که قرمز نوشتم مال زمانی بود که چند ماه پیش تصمیم گرفتم به دفتر خاطراتم یه پیش نویس در جواب به خود قبلیم اختصاص بدم . دفترو بستم و تو وان پرتش کردم . فندکو برداشتم و فندکیو به یه گوشه ی دفترم گرفتم. فندکو کنارم گذاشتم . کاش میتونستم مثل فیلما سیگار بکشم ولی وقتی سیگار میکشم سرفه ام میگیره.
لبخند ریزی زدن اولین باری که سیگار کشیدم ران داشت سیگار میکشید که منم جوم گرفت و سیگارو از تو دهنش برداشتم و یه پک عمیق ازش گرفتم و تا یک ساعت سرفه کردم. ازون روز به بعد ران جلوی من سیگار نمیکشه .
به اتیش که داشت خاموش میشد خیره شدم . باید اعتراف کنم حس لذت بخشی داشت اتیش زدن دفتر خاطراتم که تنها شاعد بپد برای اینکه ثابت شه خاطرات درون ذهنم همشون واقعین! نیشخند زدم و جارو و خاک اندازو برداشتم و باهاش برگه های سوزون ه شده رو برداشتم و انداختم تو سطل اشغال.
رفتم تو اشپز خونه و ظرف غذا رو از توی یخچال برداشتم و تو مایکرو ویو گذاشتم.رفتم سمت صندلی تا روش بشینم که صدای اس ام اس گوشیم اومد. سرمو کج کردم و به کیفم که روی مبل بود و گوشیم توش بود ،نگاه کردم.به سمت مبل قدم برداشتم و گوشیمو از توی زیپ جلویی کیفم برداشتم .و گوشیمو باز کردم (گوشی ساده تاشو) :«جهت رفع مشکلات جنسی عد ۸ را ارسال کنید!» مسخرس ولی بزار ۸ رو بفرستم . فرستادم چند دقیقه بعد جواب داد:«مشاوره های جنسی در هر موردی ـــــــــــ(من گشاد نیستم که بیماری هارو نمینویسم 🌚✨)
ــــــــــــــــــᵥₑgₑₜₐbₗₑ ₛₑₗₗₑᵣ gᵢᵣₗـــــــــــــــــــــ
روز دختر مبارک! کادوی من تقدیم به شوما
منتظر پارت های بعدی باشید 🌚 ✨
#دخترک_سبزی_فروش
۳.۲k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.