خیلی چیزا رو نگه داشتم تو دلم
خیلی چیزا رو نگه داشتم تو دلم
واسه همینه که الان دو دلم...
حتی تو شناختن خودم و علایقم هم گیر می افتم
عقل و قلبم نمی تونن به یه نظر مشترک برسن...
حس می کنم دیگه باید تموم بشم،
هر شب به این فکر می کنم که مردن چه حسی می تونه داشته باشه...
مطمئنا حس پرواز رو میده، چیزی که هرگز نتونستم تجربه اش کنم...
...
خستم...
لطفا یکی منو بغل کنه...
...
واسه همینه که الان دو دلم...
حتی تو شناختن خودم و علایقم هم گیر می افتم
عقل و قلبم نمی تونن به یه نظر مشترک برسن...
حس می کنم دیگه باید تموم بشم،
هر شب به این فکر می کنم که مردن چه حسی می تونه داشته باشه...
مطمئنا حس پرواز رو میده، چیزی که هرگز نتونستم تجربه اش کنم...
...
خستم...
لطفا یکی منو بغل کنه...
...
۳۲۴
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.