.
.
تو را نمی دانم !
اما من به تمامِ این کوچه و خیابان ها
به تمامِ قطارهایِ از راه نرسیده
به مسافرهایِ خسته
به پیرمردِ منتظر
به همه ی دنیا اصلا !
گفته ام که با تو نسبت دارم
گفته ام که عاشقت هستم
رسوا کرده ام خودم را
و دیگر کاری از دستِ تو
جز گرفتنِ دستانِ من
و دور شدن از اینجا
و رفتن ب گوشه ی خوشبختیِ کوچکِ خودمان
بر نمی آید !
تو را نمی دانم !
اما من
همین روزها با خدا مذاکره خواهم کرد
یک مذاکره ی یک طرفه
که برنده ی نهایی من باشم
می خواهم باران را
آفتاب را ؛ ابر را
اصلا تمامِ کائنات را
یک روز به دستِ من بدهد
تا تمامِ محاسبات را درهم بریزم
و هیچکس نفهمد
من در یک گوشه ی دنیا
چگونه
دوست داشتنت را به
عطری آغشته کردم
و پوشاندم تمام دنیا را
از بویِ خوشِ
خواستنت !
#عادل_دانتیسم
تو را نمی دانم !
اما من به تمامِ این کوچه و خیابان ها
به تمامِ قطارهایِ از راه نرسیده
به مسافرهایِ خسته
به پیرمردِ منتظر
به همه ی دنیا اصلا !
گفته ام که با تو نسبت دارم
گفته ام که عاشقت هستم
رسوا کرده ام خودم را
و دیگر کاری از دستِ تو
جز گرفتنِ دستانِ من
و دور شدن از اینجا
و رفتن ب گوشه ی خوشبختیِ کوچکِ خودمان
بر نمی آید !
تو را نمی دانم !
اما من
همین روزها با خدا مذاکره خواهم کرد
یک مذاکره ی یک طرفه
که برنده ی نهایی من باشم
می خواهم باران را
آفتاب را ؛ ابر را
اصلا تمامِ کائنات را
یک روز به دستِ من بدهد
تا تمامِ محاسبات را درهم بریزم
و هیچکس نفهمد
من در یک گوشه ی دنیا
چگونه
دوست داشتنت را به
عطری آغشته کردم
و پوشاندم تمام دنیا را
از بویِ خوشِ
خواستنت !
#عادل_دانتیسم
۹۷۹
۱۴ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.