تو شفایی چو بیایی خوش و رو بنمایی

تو شفایی چو بیایی خوش و رو بنمایی
سپه رنج گریزند و نمایند قفا
به طبیبش چه حواله کنی ای آب حیات
از همان جا که رسد درد
همان جاست دوا...
دیدگاه ها (۰)

تو از تمام دهان هاى شهر مى خوانى صدا يكى ست اگر حنجره هزار و...

سرانگشتش گره می‌زد به گیسودلم می‌رفت و آن‌جا گیر می‌کرد

هر لذتی که می‌پوشمیا آستینش دراز استیا کوتاهیا گُشادبه قد من...

روزی برای بردن قلبش خواهد آمدهر کس که قلبی را به تو هدیه می ...

الا ای دلبر زیبا کجاییچراپیش من تنهانیاییتو تنهایی و من تنها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط