Vanil

Vanil🌟
Part 3
جان نفسشو بیرون داد و از روی صندلی بلند شد و از اتاق بیرون رفت … بعد چند دقیقه جان درو باز کرد : میتونی مرخص شی پاشو لباساتو بپوش !
-
توی خیابون های خیس راه میرفت و به بدن خستش اجازه میداد تا یکم نفس بکشه …
چشماش به شیرینی فروشی ای خورد که بنظر میومد تازه ساخته شده بود ، راهشو کج کرد و وارد شرینی فروشی شد همینجور که به کیک های مختلف نگاه میکرد صدایی نظرشو جذب کرد .
سرشو بالا اورد با دیدن فردی که جلوش بود خشکش زد … موهای طلایی کنار صورتش ریخته بود و جلوی دیده شدن زخم بزرگی رو گونه اش را گرفته بود ، عینکشو جابه‌جا کرد:ببخشید چجور کیکی میخواستین؟
شرلوک همونجوری که به پسرک زل زده بود گفت: یه کیک خامه ای!
ناگهان پسری که پشت پیشخان وایساده بود خندید و ادامه داد: همه کیک ها خامه این چجور طعمی میخواین؟
شرلوک از حرفی که زده بود شرمنده شد و خم شد تا به کیک های داخل ویترین نگاهی بندازه … دستشو روی یه کیک با طعم وانیل گذاشت:اینو میخواستم .
پسرک مشغول بسته بندی شد و بعد چند مین کیک رو تحویل شرلوک داد .
شرلوک کیک رو گرفت و بعد پرداخت هزینه از مغازه بیرون اومد و یکبار دیگه نگاهی به اسمش انداخت
و اون اسمو توی دفترچه ذهنش حک کرد .
-
کلیدو انداخت و وارد خونه شد با دیدن مایکرافت نفسشو بیرون داد و بسته کیک رو روی میز جلوی مایکرافت گذاشت
_ این چیه ؟
+کیک ، داشتم از بیمارستان برمیگشتم اتفاقی خریدمش .
مایکرافت لبخندی زد و رفت توی اشپزخونه تا چیزی درست کنه .
روی مبل دراز کشید و به پسره توی شیرینی فروشی فکر کرد ، ینی اون خودش بود ؟ اون جای زخم چیبود ؟ اون اصلا عینکی بود؟ … دستشو روی سرش گذاشت و داد زد: اه دیگه دارم دیوونه میش … حرفش با پرت شدن بالشت به صورتش خورده شد
_ اهای شرلوک چته خونه رو روی سرت گذاشتی
+ ببخشید حواسم نبود فقط یکم درگیرم
دیدگاه ها (۰)

Vanil🌟Part 4شرلوک کل شب چشم رو هم نزاشت و فقط به اون شیرینی ...

چون پارت 5 هرکار کردم نیومد اینجوری بخونید

Vanil🌟Part 2در باز شد و واتسون با یک پلاستیک خوراکی وارد شد ...

Vanil🌟Part 1 - سونی؟ کجا رفتی کوچولو؟ او .. سرشو به عقب برگر...

دوست پسر دمدمی مزاج

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟔ادامهات با صدای گرفته و نیمه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط