نگاهش به سبزه عید که افتاد رفت توی فکر

نگاهش به سبزه عید که افتاد رفت توی فکر...
لحظاتی گذشت ...
وقتی سرشو بالا آورد و فهمید که دارم با تعجب نگاه می کنم، لبخند تلخی زد.
گفتم: گیله مرد !
توی سبزه ها چی دیدی که رفتی تو فکر؟!
کمی سکوت کرد و گفت:
به این دونه های سبز شده نگاه کن...
چند روز آب و غذا و نور خورشید خوردند و رشد کردند...
گفتم: خب!
گفت: سیصد شصت و پنج روز از خدا عمر گرفتیم و آب و غذا و فلک در اختیارمون بود؛ می ترسم رشد که نکرده باشم هیچ؛ افت هم کرده باشم!
دونه ای که نخواد رشد کنه؛
هر چقدر آب و آفتاب بهش بدی فقط بیشتر می گنده...

#بزرگ_علوی
دیدگاه ها (۳)

گلهایی که در انتهای جنگل می رویند ....عطر خودشان را منتشر می...

جمعه ها مثل "دست اندازن"هرچقدربا سرعتی که تویِ طول هفته مشغو...

جمعه هیچ تقصیری ندارد ..جمعه ها را دیگران به کاممان تلخ کردن...

قمری های بی خیال هم فهمیده اندفروردین است ،اما آشیانه ها را ...

Part ¹²⁸ا.ت ویو:غذا که تموم شد...خودم رو به مبل تکیه دادم..ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط