فصل ۳ ( شب دردناک )
پارت ۱۷۴
آیا این دختر تابحال همچین دردی رو تجربه کرده بود ؟ آیا این دختر تا این سنش پسری را بوسیده بود چی شد این کی بود چرا اینجوری باهاش رفتار میکرد اصلا از کجا پیداش شد این حرف های توهین و تحقیر آمیزش این ها برای این دختر خیلی سخت بود چطور باورمیکرد الان درست ل*ب های یکی رو ل*ب های خودش بود
کاش فقد همین بود
ات که به شدت دندون هایش را گذاشته رو هم و سفت تر به هم خانه های خودش چسپیده بودن با گرفتن فک دختره توسط آن دست های ورزیده پسره دختره دهانش را رها کرد با فروع بردن زبون پسره تو دهن این دختر بیزبان کل دهنش را با زبون خودش فتح کرد
این جیمین که یک روز فقد زندگیش شیر موز های مادرش بود که برایش درست میکرد و اون قلب مهربون جی کی چه بلایی سرش آورده بود حال اصلا به خیس شدن گونه های اهمیت نداده اهمیت نداده که این اشک های این دختر معصوم بود
با کشیدن زبونش از تو دهن دختره و برداشت لب هایش به دختره چشم دوخت
اون دختر هیچ وقت همچین حسی رو تجربه نکرده بود بجزنگاه کردن در سریال های عاشقانه یا وقتی ۷ سالش بود پدر و مادرش را در سالن دیده بود حال یکیلب های او را بوسیده بود با گذاشت دستش رو دهنش حالت تهوع را نگهداشت با همان چشم های مثل خون و دید تار بودن از شدت گریه به پسره دوخت
جیمین با پاک کردن آب دهن دختره از رو لب های خودش گفت
حیمین : زبونم که داری پس چرا حرف نمیزنی ... بگو دیگه
دختره سرش را به تو طرف تکون داد
جیمین : لالی؟
این بار دیگه حرفش را با تکان داد سرش تآیید کرد باعث خنده جیمین شد کمی خندیدن این اتاق فقد در صدا خنده زوری جیمین پر شد دختره که هنوزم دست گذاشته رو دهنش به پسره خیره بود
جیمین نیم نگاهی به بدن لرزوند دختره انداخت از شدت ترس تو جاش میلرزید
جیمین : ایول بهت کارم رو راحت تر کردی ...
از رو زمین بلند شد و ساعده دست دختره رو گرفت و از رو زمین بلندش کرد چنان سفت آن دست های لاغر را گرفته بود که دختره به دستش نگاه میکرد
جیمین : هی تو معیوب اگه ببینم با کسی راجبه امشب گفته باشی نه فقد اسمت رو بد میکنم عروسک بلکه این جون پدر و مادرت تو خطر میافتن
دختره جرعت نگاه کردن تو چشم های این مرد ترسناک رو نداشت به زمین خیره زود
جیمین : فهمیدی !
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.