نتایج کنکور آمدند

نتایج کنکور آمدند ...
قبول نشده بودم ...
پدر ناامید نگاهم کرد و
گفت: "بنشین هی بنویس و بخوان،
از همان اول آدمِ درس خواندن نبودی"
او هم فهمیده است که تمام روز و شبِ من، تو شده‌ای!
او هم میداند وقتی شاملو و فروغ میخوانم، تو در نظرم می‌آیی.
او هم میداند وقتی مینویسم، فقط تویی که در کاغذهایم پرسه میزنی...

#نیلوفر_اسدی
دیدگاه ها (۶)

هَنوز شُماره تلفنش تو گوشیمون هست..ینی جُراتشو نداریم پاک کن...

بعد از تلو تلو خوردن ها در شببعد از تار دیدنِ کوچه هابعد از ...

بیا برویم به صد و پنجاه سال قبل...به خانه های حوض دار، به ات...

مثلِ وقتهایی که بعد از چند ماه دنبال آهنگی گشتن، توی تاکسی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط