چندپارتی از جونگکوک;)
چندپارتی از جونگکوک;)
درخواستی داشتیم از طرف یکی از اعضای خانوادمون😍❤️
"تقدیم به بانویی که امروز دوباره متولد میشه"
#part1
جئون جونگکوک^
مشکلاتی که هست...مخالفتا...صحبتایی که باعث میشه هممون از کوره در بریم...این آخرا حرفایی که از دهنم موقع دعوا با اعضا دراومد حتی خودمم پشیمون کرده...واقعا خیلی احمقی جئون...
جاده سوت و کور بود و بارون هر لحظه بیشتر اوج میگرفت...سه تا بطری مشروب و سر کشیده بودم و لاششون روی صندلی شاگردم بود...مست نبودم ولی چشمام...چشمام سو نداشت...این بیستمین تماس از طرف نامجونو و بقیه بود...ایندفعه گوشی رو کامل خاموش کردم...حالا من بودمو صدای برخورد بارون به شیشه های ماشین و صدای تایر درحال حرکت...حدود دو الی سه دقیقه ی بعد منگ شدم...هیچی نمیفهمیدم...ولی اخرین چیزی که یادمه...اینه که با تنه درخت یا...یا یه تیر چراغ برق برخورد کردم...همه ی داستانیه که الان اینجا بیدار شدمو بالای سرم چندتا پرستار در حال آنژوکت زدن به دستمو وصل سِرم هستن...بلاخره به خودم اومدم...پرستارا وقتی متوجه بیدار شدنم شدن پزشک رو خبر کردن...
دکتر جی: جونگکوک...شانس اوردی
دکتر جی بود...پزشک شخصی خودمو اعضا...از چشماش میشد حدس بزنم که یه چیزایی میدونه...با اینکه هنوز زیاد بهوش نبودم ولی خب از هیچی بهتره...
دکتر جی: خداروشکر اتفاق زیادی برات نیوفتاده...ولی سرت ماجرا رو میتونست وخیم کنه...هنوز احتمال نمیدم کامل خوب شده باشی...بزار افکارمو بگم...با اعضا مشکل پیدا کردی؟
چند لحظه کوتاه بینمون گذشت و اروم سر تکون دادم...قدرت حرف زدن نداشتم...سوزشی که از ناحیه پشت سرم بهم وارد میشد...اوضاعمو خراب تر میکرد...
دکتر جی: ولی میتونی....
#ادامه_دارد
بانو راضی ای؟😘
درخواستی داشتیم از طرف یکی از اعضای خانوادمون😍❤️
"تقدیم به بانویی که امروز دوباره متولد میشه"
#part1
جئون جونگکوک^
مشکلاتی که هست...مخالفتا...صحبتایی که باعث میشه هممون از کوره در بریم...این آخرا حرفایی که از دهنم موقع دعوا با اعضا دراومد حتی خودمم پشیمون کرده...واقعا خیلی احمقی جئون...
جاده سوت و کور بود و بارون هر لحظه بیشتر اوج میگرفت...سه تا بطری مشروب و سر کشیده بودم و لاششون روی صندلی شاگردم بود...مست نبودم ولی چشمام...چشمام سو نداشت...این بیستمین تماس از طرف نامجونو و بقیه بود...ایندفعه گوشی رو کامل خاموش کردم...حالا من بودمو صدای برخورد بارون به شیشه های ماشین و صدای تایر درحال حرکت...حدود دو الی سه دقیقه ی بعد منگ شدم...هیچی نمیفهمیدم...ولی اخرین چیزی که یادمه...اینه که با تنه درخت یا...یا یه تیر چراغ برق برخورد کردم...همه ی داستانیه که الان اینجا بیدار شدمو بالای سرم چندتا پرستار در حال آنژوکت زدن به دستمو وصل سِرم هستن...بلاخره به خودم اومدم...پرستارا وقتی متوجه بیدار شدنم شدن پزشک رو خبر کردن...
دکتر جی: جونگکوک...شانس اوردی
دکتر جی بود...پزشک شخصی خودمو اعضا...از چشماش میشد حدس بزنم که یه چیزایی میدونه...با اینکه هنوز زیاد بهوش نبودم ولی خب از هیچی بهتره...
دکتر جی: خداروشکر اتفاق زیادی برات نیوفتاده...ولی سرت ماجرا رو میتونست وخیم کنه...هنوز احتمال نمیدم کامل خوب شده باشی...بزار افکارمو بگم...با اعضا مشکل پیدا کردی؟
چند لحظه کوتاه بینمون گذشت و اروم سر تکون دادم...قدرت حرف زدن نداشتم...سوزشی که از ناحیه پشت سرم بهم وارد میشد...اوضاعمو خراب تر میکرد...
دکتر جی: ولی میتونی....
#ادامه_دارد
بانو راضی ای؟😘
۳.۴k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.