چند پارتی
چند پارتی
part:۷
میرا:تهیونگ چجوری تونستی
تهیونگ:ببخشید
میرا:فقط از اتاق گمشید بیرون
تهیونگ:بیا بریم
دست ا.ت گرفت و رفتن تو اتاق ا.ت
تهیونگ:ببینمت
ا.ت :چیه(بغض)
تهیونگ:بغض نکن دیگه گربه کوچولوی من چشمای تو با اشک زشت میشه پس همیشه لبخند باشه(بغلش کرد)
ا.ت:تهیونگ هق هق من چجوری تو چشمای هق مامانم نگاه کنم (گریه)
تهیونگ: مطمئنم مامانت درک مون میکنه پس گریه نکن اصلا میخوای ببرمت بیرون
ا.ت:اوهوم(گریه)
تهیونگ:خب صبر کن ببینم
ویو ا.ت
خیلی ناراحت بودم تهیونگ گفت می خواد ببرتم بیرون منم حال و هوام عوض میشد پس قبول کردم اونم رفت لباس برام آورد و لباس هامون رو عوض کردیم از اینکه تهیونگ هر کاری میکرد که حال من خوب شه خوشحال بودم و مطمئن بودم که آدم خوبی رو انتخاب کردم یکم موهام رو شونه زدم و آرایش کردم
ا.ت:بریم
تهیونگ:بریم
دست همو گرفتیم و رفتیم پارک
ا.ت:چرا پیاده اومدیم
تهیونگ:برای اینکه حال تو بهتر شه
ا.ت:مرسی تهیونگ
تهیونگ:برای چی
ا.ت:مرسی که پیشمی
تهیونگ:منم از تو ممنونم بخاطر اینکه باعث شدی قلب من اکلیلی بشه
ا.ت:خب.... الان داریم میریم پارک
تهیونگ:آره من یه جای مخفی تو پارک میشناسم که همیشه حالم رو خوب میکنه
ا.ت:کجا
تهیونگ:بیا دنبال من
ویو ا.ت
پارک خیلی بزرگی بود تهیونگ دست من رو میکشید و به سمت جایی میبرد تا بالاخره رسیدیم به یه در
ا.ت:اینجا کجاست
تهیونگ:بیا بریم اینقدر فضول نباش
ا.ت:هوفففف
در رو وا کرد که با یه فضای زیبا رو به رو شدم
اینجا مثل بهشت میموند واقعا خیلی زیبا بود
تهیونگ:نظرت چیه
ا.ت:اینجا مثل بهشت میمونه
تهیونگ:خوشحالم که خوشت اومده
خلاصه اینا کلی خوشگذروندن و حال کردن
ویو شب
شب بود در رو وا کردیم و رفتیم تو خونه که دیدم مامانم تا منو دید اومد سمتم اول فکر کردم می خواد منو بزنه ولی منو بغل کرد
میرا:منو نگران کردی کجا بودی
ا.ت:بیرون فقط یه چیزی منو بخشیدی
میرا:هنوز نه ولی عاشق هم اید دیگل چیکار کنم اشکالی نداره
تهیونگ:مرسی
میرا:تهیونگ حواست باشه اگه یه خط رو صورتش بندازی من میدونم بل تو
تهیونگ:چشم
موقع خواب
ا.ت:تهیونگ اگه میدونستی چقدر دوست دارم تعجب میکردی
تهیونگ:چرا باید تعجب کنم با اینکه میدونم!
پایان
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:۷
میرا:تهیونگ چجوری تونستی
تهیونگ:ببخشید
میرا:فقط از اتاق گمشید بیرون
تهیونگ:بیا بریم
دست ا.ت گرفت و رفتن تو اتاق ا.ت
تهیونگ:ببینمت
ا.ت :چیه(بغض)
تهیونگ:بغض نکن دیگه گربه کوچولوی من چشمای تو با اشک زشت میشه پس همیشه لبخند باشه(بغلش کرد)
ا.ت:تهیونگ هق هق من چجوری تو چشمای هق مامانم نگاه کنم (گریه)
تهیونگ: مطمئنم مامانت درک مون میکنه پس گریه نکن اصلا میخوای ببرمت بیرون
ا.ت:اوهوم(گریه)
تهیونگ:خب صبر کن ببینم
ویو ا.ت
خیلی ناراحت بودم تهیونگ گفت می خواد ببرتم بیرون منم حال و هوام عوض میشد پس قبول کردم اونم رفت لباس برام آورد و لباس هامون رو عوض کردیم از اینکه تهیونگ هر کاری میکرد که حال من خوب شه خوشحال بودم و مطمئن بودم که آدم خوبی رو انتخاب کردم یکم موهام رو شونه زدم و آرایش کردم
ا.ت:بریم
تهیونگ:بریم
دست همو گرفتیم و رفتیم پارک
ا.ت:چرا پیاده اومدیم
تهیونگ:برای اینکه حال تو بهتر شه
ا.ت:مرسی تهیونگ
تهیونگ:برای چی
ا.ت:مرسی که پیشمی
تهیونگ:منم از تو ممنونم بخاطر اینکه باعث شدی قلب من اکلیلی بشه
ا.ت:خب.... الان داریم میریم پارک
تهیونگ:آره من یه جای مخفی تو پارک میشناسم که همیشه حالم رو خوب میکنه
ا.ت:کجا
تهیونگ:بیا دنبال من
ویو ا.ت
پارک خیلی بزرگی بود تهیونگ دست من رو میکشید و به سمت جایی میبرد تا بالاخره رسیدیم به یه در
ا.ت:اینجا کجاست
تهیونگ:بیا بریم اینقدر فضول نباش
ا.ت:هوفففف
در رو وا کرد که با یه فضای زیبا رو به رو شدم
اینجا مثل بهشت میموند واقعا خیلی زیبا بود
تهیونگ:نظرت چیه
ا.ت:اینجا مثل بهشت میمونه
تهیونگ:خوشحالم که خوشت اومده
خلاصه اینا کلی خوشگذروندن و حال کردن
ویو شب
شب بود در رو وا کردیم و رفتیم تو خونه که دیدم مامانم تا منو دید اومد سمتم اول فکر کردم می خواد منو بزنه ولی منو بغل کرد
میرا:منو نگران کردی کجا بودی
ا.ت:بیرون فقط یه چیزی منو بخشیدی
میرا:هنوز نه ولی عاشق هم اید دیگل چیکار کنم اشکالی نداره
تهیونگ:مرسی
میرا:تهیونگ حواست باشه اگه یه خط رو صورتش بندازی من میدونم بل تو
تهیونگ:چشم
موقع خواب
ا.ت:تهیونگ اگه میدونستی چقدر دوست دارم تعجب میکردی
تهیونگ:چرا باید تعجب کنم با اینکه میدونم!
پایان
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۱۰.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.