خون شیرین
خون شیرین
part:23
کوک:خب برید دیگه
بورام:باشه بابا خداحافظ
ا.ت:خداحافظ
همه:خداحافظ
داشتیم میرفتیم که دیدیم اجوما با یه سطل داره میاد
بورام:آجوما کجا میای
اجوما:پشت سرتون آب بریزم به سلامت برید
ا.ت:🗿
رفتیم و سوار گاری شدیم بورام هم مغز منو تو گاری خورد اینقدر با داداشش حرف زد
۳۰ دقیقه بعد
رسیدیم خونه بورام و من پاره شدیم تا وسایل رو گذاشتیم ولی خداروشکر تموم شد خونه قشنگی بود ولی خیلی کوچیک بود نهایت ان ۷۰ متر بود
۴ ماه بعد
کوک:یعنی چی که باید با یه نفر دیگه ازدواج کنی من خودم زن(عربده)
بابای کوک: زن تو نمیتونه بچه دار شه و تو باید به حرف من گوش کنی وگرنه از مقامت ترد میشی
کوک:.....
مامان کوک:پسرم به نظر من با ا.ت ازدواج کن
کوک:هوففف دیگه برای این تصمیم نگیرید
بابای کوک:مامانت راست میگه باید با ا.ت ازدواج کنی دختر خیلی خوبیه
کوک:وایییی بسه دیگه
رفت بالا
ماریا:واییی ددی چیشد(لوس)
کوک:ماریا بهم گفتن باید با یه دختر دیگه ازدواج کنن از همه بدتر با ا.ت
ماریا:چی میخوای منو ترک کنی من از اینجا میرم(گریه و لوس)
کوک:نه خوشگلم لطفا نرو(بغض)
ویو کوک
ماریا با گریه رفت بیرون همه این اتفاق ها تقسیر اون زنیکه هرزه است
تصمیم گرفتم از ا.ت بچه دار شم و بعد بچه رو بگیرم و از دوباره با ماریا باشم
پس رفتم پیش بابام
کوک:پدر من قبول میکنم ولی با ا.ت ازدواج نمیکنم
بابای کوک:باشه ما فقط دنبال یه وارس هستیم ولی باید تا ماه بعد خبر حاملگیِ ا.ت رو بشنوم
کوک:به شما قول میدم که زودتر از ماه بعد خبر دار شید
کتم رو پوشیدم و رفتم پیش ا.ت
۴۰ دقیقه بعد
ویو ا.ت
داشتم چایی میخوردم که زنگ در خورد با خودم گفتم حتما بورامِ ولی با کوک مواجه شدم نمیدونم ولی خیلی عصبی بود منو محکم به دیوار هل داد و در خونه رو بست
ا.ت:چیکار میک...
یهو منو بوسید و برآید بغلم کرد و به سمت اتاق خواب برد منو گذاشت رو تخت و خیمه زد روم و.......
ویو ۲ ساعت بعد
ویو کوک
یکم از کاری که کردم نگران بودم چون وسط های عملیات بیهوش شد ولی به من چه اون تقسیر همه این هاست لباس هام رو پوشیدم و رفتم قصر تا رفتم مامانم گفت
مامان کوک:واقعا چرا نمیخوای با ا.ت ازدواج کنی راستي کجا بودی
کوک:نمیخوام دیگه بعدشم پیش ا.ت بودم
مامان کوک:چرا اینقدر عرق کرد....نگو که
کوک:آره مامان ولم کن
مامان کوک:چجوری تونستی تنهاش بزاری اون الان تو حالی نیست که کار هاش رو خودش بکنه
کوک بدون هیچ حرفی رفت
ادامه دارد...
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:23
کوک:خب برید دیگه
بورام:باشه بابا خداحافظ
ا.ت:خداحافظ
همه:خداحافظ
داشتیم میرفتیم که دیدیم اجوما با یه سطل داره میاد
بورام:آجوما کجا میای
اجوما:پشت سرتون آب بریزم به سلامت برید
ا.ت:🗿
رفتیم و سوار گاری شدیم بورام هم مغز منو تو گاری خورد اینقدر با داداشش حرف زد
۳۰ دقیقه بعد
رسیدیم خونه بورام و من پاره شدیم تا وسایل رو گذاشتیم ولی خداروشکر تموم شد خونه قشنگی بود ولی خیلی کوچیک بود نهایت ان ۷۰ متر بود
۴ ماه بعد
کوک:یعنی چی که باید با یه نفر دیگه ازدواج کنی من خودم زن(عربده)
بابای کوک: زن تو نمیتونه بچه دار شه و تو باید به حرف من گوش کنی وگرنه از مقامت ترد میشی
کوک:.....
مامان کوک:پسرم به نظر من با ا.ت ازدواج کن
کوک:هوففف دیگه برای این تصمیم نگیرید
بابای کوک:مامانت راست میگه باید با ا.ت ازدواج کنی دختر خیلی خوبیه
کوک:وایییی بسه دیگه
رفت بالا
ماریا:واییی ددی چیشد(لوس)
کوک:ماریا بهم گفتن باید با یه دختر دیگه ازدواج کنن از همه بدتر با ا.ت
ماریا:چی میخوای منو ترک کنی من از اینجا میرم(گریه و لوس)
کوک:نه خوشگلم لطفا نرو(بغض)
ویو کوک
ماریا با گریه رفت بیرون همه این اتفاق ها تقسیر اون زنیکه هرزه است
تصمیم گرفتم از ا.ت بچه دار شم و بعد بچه رو بگیرم و از دوباره با ماریا باشم
پس رفتم پیش بابام
کوک:پدر من قبول میکنم ولی با ا.ت ازدواج نمیکنم
بابای کوک:باشه ما فقط دنبال یه وارس هستیم ولی باید تا ماه بعد خبر حاملگیِ ا.ت رو بشنوم
کوک:به شما قول میدم که زودتر از ماه بعد خبر دار شید
کتم رو پوشیدم و رفتم پیش ا.ت
۴۰ دقیقه بعد
ویو ا.ت
داشتم چایی میخوردم که زنگ در خورد با خودم گفتم حتما بورامِ ولی با کوک مواجه شدم نمیدونم ولی خیلی عصبی بود منو محکم به دیوار هل داد و در خونه رو بست
ا.ت:چیکار میک...
یهو منو بوسید و برآید بغلم کرد و به سمت اتاق خواب برد منو گذاشت رو تخت و خیمه زد روم و.......
ویو ۲ ساعت بعد
ویو کوک
یکم از کاری که کردم نگران بودم چون وسط های عملیات بیهوش شد ولی به من چه اون تقسیر همه این هاست لباس هام رو پوشیدم و رفتم قصر تا رفتم مامانم گفت
مامان کوک:واقعا چرا نمیخوای با ا.ت ازدواج کنی راستي کجا بودی
کوک:نمیخوام دیگه بعدشم پیش ا.ت بودم
مامان کوک:چرا اینقدر عرق کرد....نگو که
کوک:آره مامان ولم کن
مامان کوک:چجوری تونستی تنهاش بزاری اون الان تو حالی نیست که کار هاش رو خودش بکنه
کوک بدون هیچ حرفی رفت
ادامه دارد...
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۱۰.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.