رویای حقیقی

رویای حقیقی
Part3
خب آت بیهوش شد و ابجیش همه چیزو به مامان باباش گفت
ویوات
داخلع بیمارستان بیدار شدم
ب آت:دخترم حالت خوبه
+خوبم
م آت: ما همه چیز و فهمیدیم قراره بری کره اون پسره هم حالش بد شده
+مامان اون پسره اسم داره
°ات به خودت لطفا فشار نیا خواهش میکنم
+باشه
ب آت: با منیجرشون صحبت کردم امروز میری اونجا
+باشهههه
ویو داخل هواپیما
تنها ی تنها توی هواپیمای شخصی نشسته بودم
!!خانم نوشیدنی چیزی نمی‌خواید
+آنی(نه)
!!من میرم اگر چیزی لازم داشتید بگید
+ممنون
حالم خیلی بد بود شیش لایه پتو روم بود ولی از طرفی که قراره کوک و ببینم خوشحال بودم ولی از اتفاقی که قراره بین من و خودش بیفته میترسم
(ادمین:می‌خوام توضیح بدم واسه ی کسایی که گیج شدن خب اینجا آت و جونگ کوک باید باهم رابطه داشته باشند تا هردوشون زنده باشند واگر یکی از اون ها بمیره دیگه نمی‌خواد هی رابطه رو تمدید کنند)
رسیدم کره کشوری که عاشقش بودم با بادیگارد هوایی که بابام بهشون گفته مراقبم باشن رفتیم سمته یک هتل رفتیم اتاقیکه باید داخلش چیز کنیم حالم افتضاح بد بود ولی خیلی هیجان داشتم که قراره از نزدیک ببینم رویه تخت اونجا توی خودم جمع شده بودم حتی نمی‌تونستم جلوم و خوب ببینم که صدای در اومد نگاه کردم دیدم که کوکه چشمام برق زد اومد ستم
_تو آتی؟
+اره
_من خیلی حالم بده پس بیا شروع کنیم
دیدگاه ها (۱۳)

رویای حقیقیPart5داشتیم غذامیخوردیم کهـ خب از خودت بگو+خب من ...

رویای حقیقیPart6ـ ولی کاش نمیخوندم+چرا؟ـ خواهرم منیکه اولین ...

رویای حقیقیPart1آت ویو:از خواب بیدار شدم ساعت۸بود رفتم پایین...

سلام کیوتعلیام من اومدم با یه فیک جذابه لعنتی و جدیداسم:رویا...

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

نام فیک: عشق مخفیPart: 30ویو جیمین*مطمئنم دنبال نقطه ضعفمه*ح...

پارت ۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط