ظهر مرداد است و این گرما و دَم این روزها
#ظهر #مرداد است و این #گرما و دَم این روزها
یاد آغوش تو می اندازَدم این روزها
زلزله یعنی قدم های تو وقت رفتنت
مثل یک شهرم که می ریزد بهم این روزها
درب و داغانم به آن حدی که همدردی کند
با دلم ویرانه های ارگ بم این روزها
سینه ام می سوزد و سیگار کم می آورد
پیش هر آهی که دارم می کشم این روزها
در نگاهت حالت اندوه از مُد رفته است
نه نمی آید به ابروی تو خم این روزها
عقل یا احساس، حق با کیست؟ من هم مانده ام
در خودم هم شاکی ام، هم متهم، این روزها
ترسی از مردن ندارم، بی تو تمرین کرده ام
ساعتی صد بار آن را دست کم این روزها . . .
#فی خالِدون . .
یاد آغوش تو می اندازَدم این روزها
زلزله یعنی قدم های تو وقت رفتنت
مثل یک شهرم که می ریزد بهم این روزها
درب و داغانم به آن حدی که همدردی کند
با دلم ویرانه های ارگ بم این روزها
سینه ام می سوزد و سیگار کم می آورد
پیش هر آهی که دارم می کشم این روزها
در نگاهت حالت اندوه از مُد رفته است
نه نمی آید به ابروی تو خم این روزها
عقل یا احساس، حق با کیست؟ من هم مانده ام
در خودم هم شاکی ام، هم متهم، این روزها
ترسی از مردن ندارم، بی تو تمرین کرده ام
ساعتی صد بار آن را دست کم این روزها . . .
#فی خالِدون . .
۱.۲k
۲۴ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.