بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
به دست و از دست :
وقتی به دست نیاوری، از دست هم نمی دهی. نمی توانی به دست بیاوری و از دست ندهی. این غیر ممکن است. خلاف ناموس هستی است. به دست آوردن، از دست دادن را در دل خود دارد. این یک قانون ازلی است. برای اینکه از دست ندهی، وسوسه تملّک و تصاحب را از خود دور کن. چیزی را از آنِ خود نکن، به حوزه منیّت خود در نیاور تا اندوه از دست دادنش را نخوری. یک سالک بدنبال تملّک و تصاحب این و آن نیست. برای او چیزها فقط هستند. همین. هیچ احساس تملّکی در کار نیست.
زیرا سالک، نه چیزی را به اسارت میگیرد و نه خود به اسارت میرود. از منظر او هر چیزی آزاد است، خواه در خدمت او باشند و خواه نباشند. دقیقا از همین روست که تمام پدیده ها در خدمت اویند. او همه را آزاد میکند.
او رهاننده است. با این حال هر چیزی در خدمت اوست بی آنکه بخواهد. برخوردار می شود بی آنکه نقشه ای کشیده باشد. یک سالک همواره - مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ (سوره طلاق بخشی از آیه 3) بهره مند است. او با دو بال بود و نبود حرکت می کند. او روح و روانش را از وسوسه داشتن، خلاص کرده است.اگر چیزی را از آنِ خود کردی، منتظر باش که روزی از دستش بدهی. و می دهی. و غمگین و محزون خواهی شد.
مگذار چیزی به وجودت قفل شود. مگذار روح و جانت وابسته گردد. خوب و بد فرقی ندارند، رواناً رهایشان کن. آنگاه میخواهند باشند میخواهند نباشند. اشیاء و اشخاص را اسیر نکن. برایشان دام و تله پهن نکن. مُهرِ تملّک بر آنها نزن. وابسته شان نکن. وابسته شان نشو. آزادی خدادادشان را نگیر. و آنگاه است که تمامی هستی عاشقانه در خدمت تو خواهد بود و در هر عالَمی که باشی تو را یاری خواهد نمود. و این کار هستی از سر عشق است و از سر وظیفه نیست. زیرا تو با همه پدیده ها رابطه ای عاشقانه بر قرار کرده ای. کاش نکته را بگیری. ای دوست، چون عشق دهی، عشق خواهی گرفت. آزادی دهی، آزادی خواهی گرفت. رها کنی، رها خواهی شد. و چون آگاهی دهی، آگاهتر شوی.
این هستی، بسیار هوشمند است. وقتی دست خدا در کار است، دست من و تو دگر دست نیست تا بخواهد چیزی را به دست آورد یا از دست بدهد. وقتی عمیقاً دریابی که همه چیز در دستان خداست، هر دست دیگری را جز مجازی بیش نخواهی دید. دستت را خالی کن تا خداوند همه جهانها را در آن قرار دهد. قنوت نزد من چنین معنایی دارد.
به دست و از دست :
وقتی به دست نیاوری، از دست هم نمی دهی. نمی توانی به دست بیاوری و از دست ندهی. این غیر ممکن است. خلاف ناموس هستی است. به دست آوردن، از دست دادن را در دل خود دارد. این یک قانون ازلی است. برای اینکه از دست ندهی، وسوسه تملّک و تصاحب را از خود دور کن. چیزی را از آنِ خود نکن، به حوزه منیّت خود در نیاور تا اندوه از دست دادنش را نخوری. یک سالک بدنبال تملّک و تصاحب این و آن نیست. برای او چیزها فقط هستند. همین. هیچ احساس تملّکی در کار نیست.
زیرا سالک، نه چیزی را به اسارت میگیرد و نه خود به اسارت میرود. از منظر او هر چیزی آزاد است، خواه در خدمت او باشند و خواه نباشند. دقیقا از همین روست که تمام پدیده ها در خدمت اویند. او همه را آزاد میکند.
او رهاننده است. با این حال هر چیزی در خدمت اوست بی آنکه بخواهد. برخوردار می شود بی آنکه نقشه ای کشیده باشد. یک سالک همواره - مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ (سوره طلاق بخشی از آیه 3) بهره مند است. او با دو بال بود و نبود حرکت می کند. او روح و روانش را از وسوسه داشتن، خلاص کرده است.اگر چیزی را از آنِ خود کردی، منتظر باش که روزی از دستش بدهی. و می دهی. و غمگین و محزون خواهی شد.
مگذار چیزی به وجودت قفل شود. مگذار روح و جانت وابسته گردد. خوب و بد فرقی ندارند، رواناً رهایشان کن. آنگاه میخواهند باشند میخواهند نباشند. اشیاء و اشخاص را اسیر نکن. برایشان دام و تله پهن نکن. مُهرِ تملّک بر آنها نزن. وابسته شان نکن. وابسته شان نشو. آزادی خدادادشان را نگیر. و آنگاه است که تمامی هستی عاشقانه در خدمت تو خواهد بود و در هر عالَمی که باشی تو را یاری خواهد نمود. و این کار هستی از سر عشق است و از سر وظیفه نیست. زیرا تو با همه پدیده ها رابطه ای عاشقانه بر قرار کرده ای. کاش نکته را بگیری. ای دوست، چون عشق دهی، عشق خواهی گرفت. آزادی دهی، آزادی خواهی گرفت. رها کنی، رها خواهی شد. و چون آگاهی دهی، آگاهتر شوی.
این هستی، بسیار هوشمند است. وقتی دست خدا در کار است، دست من و تو دگر دست نیست تا بخواهد چیزی را به دست آورد یا از دست بدهد. وقتی عمیقاً دریابی که همه چیز در دستان خداست، هر دست دیگری را جز مجازی بیش نخواهی دید. دستت را خالی کن تا خداوند همه جهانها را در آن قرار دهد. قنوت نزد من چنین معنایی دارد.
۱.۵k
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.