جفای خلق و غم روزگار دیده منم

جفای خلق و غم روزگار دیده منم
وزین دو، رشتهٔ پیوند خود بریده منم

شبم که سینهٔ من پرده دار اسرار است
به انتظار تو، این خنجر سپیده! منم

ز تیغ طعنهٔ دشمن دلم چو گل شد چک
کنون چو غنچه زبان در دهان کشیده منم

ز اوج چرخ ِ تمنّا چو برف با دل سرد
فرونشسته و بر خاک آرمیده منم

ز من گسسته‌ای و همچو گِردباد به دشت
ز تاب هجر تو پیچیده و دویده منم

ز غم گداختم و اشک گرم سردم کرد
زمن بترس که پولاد آبدیده منم

بسان سایه ز آزار مردمان، سیمین!
غمین به گوشهٔ دیوارها خزیده منم

#سیمین_بهبهانی
دیدگاه ها (۳)

کردی آهنگ سفر اما پشیمان می‌شویچون به یاد آری پریشانم پریشان...

از تو آنی، دل دیوانه من غافل نیستاین که در سینه من هست تو ه...

میروم تا گذری بر در میخانه کنم.میروم تازه گلو از لب و پیمانه...

ما که رقصیدیم به هر، سازی زدی ای روزگاردل به تو بستیم و آخر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط