میروم تا گذری بر در میخانه کنم

میروم تا گذری بر در میخانه کنم.
میروم تازه گلو از لب و پیمانه کنم.

ساقیا باز بکن خمره شرابی کهنه.
جان فدای سر آن ساقی دردانه کنم.

پیک را پر کن وآنقدر نده آزارم.
تا که بیرون ز سرم فتنه،فتانه کنم.

می بنوشان که زغم خانه خرابم ساقی.
تا به می،دورغم از خانه ی ویرانه کنم.

درسرم یاد عزیزیست بده بادی ناب.
تا شکایت ز همان خاطر بیگانه کنم.

هرطرف مینگرم روی نگار است ولی.
حسرتی تا به لبش بوسه جانانه کنم.

رنج دارد که توخواهی و نخواهد یارت.
من چه خاکی بسرازدست تودیوانه کنم.

قصه شعله ی شمع وپر پروانه مراست.
مست گردان که سخن از پر پروانه کنم
دیدگاه ها (۲)

جفای خلق و غم روزگار دیده منموزین دو، رشتهٔ پیوند خود بریده ...

کردی آهنگ سفر اما پشیمان می‌شویچون به یاد آری پریشانم پریشان...

ما که رقصیدیم به هر، سازی زدی ای روزگاردل به تو بستیم و آخر ...

حکایت از چه‌کنم سینه‌سینه درد اینجاستهزار شعله ی سوزان و آه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط