شبسیاهم
#شبِ_سیاهم
#Part_7
(لینو)
فرداش بلند شدم و رفتم مدرسه و وارد سالن مدرسه شدم یهو هانو دیدم که داشت با سوهیون حرف میزد و جفتشون اخم داشتن و مثه اینکه بحثشون شده من فقط ایستاده بودم و با اخم نگاشون میکردم که یهو چشم هان خورد بهم و سوهیونم برگشت نگام کرد
×لینو تو برو من الان میام
نگاه سردی به جفتشون کردم و برگشتم رفتم تو کلاس و بعد چند دقیقه هان اومد نشست کنارم
×خوبی؟
*آره
یکم مکث کردم
*چی داشت میگفت بهت
×هیچی
*دوساعته دارین حرف میزنین هیچی؟؟
×حرفاش مهم نبود
*آها
بلند شدم و از کلاس اومدم بیرون هان با تعجب نگام کرد
رفتم بیرون و تو راه رو سوهیونو دیدم و از بازوش گرفتم و کشیدمش پشت مدرسه
~هشش مرتیکه روانی چه مرگته
بردمش تو مدرسه و کوبوندمش به دیوار مدرسه
~باز چه مرگته مرض داری؟؟
خودم میدونستم که هان اگه خودشم بخواد نمیتونه دیگه از شر این یارو خلاص شه پس خودم خلاصش میکنم
*ببین مرتیکه خودم خوب میدونم که تو هدفت از قرار گذاشتن با هان فقط اذیت کردنشه و خوب میدونم که اصلا دوسش نداری و من نمیزارم که اذیتش کنی پس بهتره تا خودم یه جور دیگه نزدمت کنار خودت بیخیال هان بشی
پوزخندی زد
~هه چی میگی تو؟ من که خودم میدونم تو هانو دوست داری و الان که اون به جای تو با من قرار گذاشته داری اینکارارو میکنی چرا الکی وانمود میکنی نگرانشی؟
*اگرم دوسش داشته باشم پس حق دارم نگرانش باشم بهتره خودت ولش کنی مگرنه من میدونم با تو
~آهاا اونوقت به نظرت هان ناراحت نمیشه که دوست پسر الانشو ازش گرفتی؟
*اون دهنتو ببند سوهیون هان فقط ماله منه فهمیدی؟ هیچکسم به جز من حق نداره بهش نزدیک بشه پس دیگه نبینم سمتش بری خب؟
پوزخندی زد
~خییلی خب پس اگه هان ناراحت بشه تقصیر توعه بای بای
با اون لبخندای رو مخش رفت اخمم هنوز رو صورتم بود و رفتم و تو حیاط نشستم هان اومد سمتم
×داشتی چیکار میکردی؟؟
*چیکار میخواستم بکنم؟
×داشتی به سوهیون چی میگفتی؟
*تو از کجا فهمیدی؟
×خودم دیدمتون چی داشتی بهش میگفتی
*هیچی
×لینو اذیتم نکن بگو
*چیز مهمی بهش نگفتم
×لینو بگو دیگه
*خودت میفهمی
با حرص پاشو کوبید رو زمین
×اوف لینو خیلی بدی
لبخندی از روی رضایت زدم
×لینو تو بهش گفتی که منو ول کنه آره؟؟
هیچی نگفتم
×یعنی تهدیدش کردی؟؟
بازم هیچی نگفتم
×لینو حرف بزن
*برای چی خب؟ دوست نداری ولت کنه؟
×م ... من ... خب ...
*هان اگه اون واقعا تورو دوست داشت با دو کلمه حرف من بیخیال نمیشد و با خنده نمیرفت اون هزارتا ادم دور و برشه تورو رد کنه میره سراغ یکی دیگه
هیچی نگفت و سرشو پایین انداخت بلند شدم و دستی روی گونش کشیدم و از کنارش رد شدم و رفتم داخل کلاس
#huynlix
#Part_7
(لینو)
فرداش بلند شدم و رفتم مدرسه و وارد سالن مدرسه شدم یهو هانو دیدم که داشت با سوهیون حرف میزد و جفتشون اخم داشتن و مثه اینکه بحثشون شده من فقط ایستاده بودم و با اخم نگاشون میکردم که یهو چشم هان خورد بهم و سوهیونم برگشت نگام کرد
×لینو تو برو من الان میام
نگاه سردی به جفتشون کردم و برگشتم رفتم تو کلاس و بعد چند دقیقه هان اومد نشست کنارم
×خوبی؟
*آره
یکم مکث کردم
*چی داشت میگفت بهت
×هیچی
*دوساعته دارین حرف میزنین هیچی؟؟
×حرفاش مهم نبود
*آها
بلند شدم و از کلاس اومدم بیرون هان با تعجب نگام کرد
رفتم بیرون و تو راه رو سوهیونو دیدم و از بازوش گرفتم و کشیدمش پشت مدرسه
~هشش مرتیکه روانی چه مرگته
بردمش تو مدرسه و کوبوندمش به دیوار مدرسه
~باز چه مرگته مرض داری؟؟
خودم میدونستم که هان اگه خودشم بخواد نمیتونه دیگه از شر این یارو خلاص شه پس خودم خلاصش میکنم
*ببین مرتیکه خودم خوب میدونم که تو هدفت از قرار گذاشتن با هان فقط اذیت کردنشه و خوب میدونم که اصلا دوسش نداری و من نمیزارم که اذیتش کنی پس بهتره تا خودم یه جور دیگه نزدمت کنار خودت بیخیال هان بشی
پوزخندی زد
~هه چی میگی تو؟ من که خودم میدونم تو هانو دوست داری و الان که اون به جای تو با من قرار گذاشته داری اینکارارو میکنی چرا الکی وانمود میکنی نگرانشی؟
*اگرم دوسش داشته باشم پس حق دارم نگرانش باشم بهتره خودت ولش کنی مگرنه من میدونم با تو
~آهاا اونوقت به نظرت هان ناراحت نمیشه که دوست پسر الانشو ازش گرفتی؟
*اون دهنتو ببند سوهیون هان فقط ماله منه فهمیدی؟ هیچکسم به جز من حق نداره بهش نزدیک بشه پس دیگه نبینم سمتش بری خب؟
پوزخندی زد
~خییلی خب پس اگه هان ناراحت بشه تقصیر توعه بای بای
با اون لبخندای رو مخش رفت اخمم هنوز رو صورتم بود و رفتم و تو حیاط نشستم هان اومد سمتم
×داشتی چیکار میکردی؟؟
*چیکار میخواستم بکنم؟
×داشتی به سوهیون چی میگفتی؟
*تو از کجا فهمیدی؟
×خودم دیدمتون چی داشتی بهش میگفتی
*هیچی
×لینو اذیتم نکن بگو
*چیز مهمی بهش نگفتم
×لینو بگو دیگه
*خودت میفهمی
با حرص پاشو کوبید رو زمین
×اوف لینو خیلی بدی
لبخندی از روی رضایت زدم
×لینو تو بهش گفتی که منو ول کنه آره؟؟
هیچی نگفتم
×یعنی تهدیدش کردی؟؟
بازم هیچی نگفتم
×لینو حرف بزن
*برای چی خب؟ دوست نداری ولت کنه؟
×م ... من ... خب ...
*هان اگه اون واقعا تورو دوست داشت با دو کلمه حرف من بیخیال نمیشد و با خنده نمیرفت اون هزارتا ادم دور و برشه تورو رد کنه میره سراغ یکی دیگه
هیچی نگفت و سرشو پایین انداخت بلند شدم و دستی روی گونش کشیدم و از کنارش رد شدم و رفتم داخل کلاس
#huynlix
- ۳.۰k
- ۲۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط