شبسیاهم
#شبِ_سیاهم
#Part_9
چند روز گذشت خوشبختانه راب.طه مون خوب بود و مشکلی نداشتیم و واقعا از ته دل دوسش داشتم ولی بعد چند روز مثه اینکه سوهیون باز تنش به خارش افتاد
اون روز توی مدرسه وقتی رفتم داخل سالن دیدم که سوهیون داره با هان حرف میزنه هان تکیه داده بود به دیوار و سوهیون خیلی بهش نزدیک بود نمیدونم داشت بهش چی میگفت سریع رفتم جلو و از شونش گرفتمشو با شدت کشیدمش عقب
*بهتره فاصلتو رعایت کنی
پوز خندی زد و بدون اینکه چیزی بگه رفت برگشتم به هان نگاه کردم
*چی داشت میگفت؟
×چرت و پرت
*درمورد من بود؟
×میگه که من خیلی دوست داشتم ولی به تصمیمت احترام گذاشتم که جدا شدم ازت میگه لینو به دردت نمیخوره اون فقط ت.نتو میخواد
*مرتیکه ی ...
×ولش کن لینو من خودم میدونم که دروغ میگه فقط میخواد راب.طه ی مارو به گند بکشه اون دشمنته انتظار دیگه ای هم ازش نمیره
هیچی نگفتم و رفتیم داخل کلاسامون و مدرسه اون روز تموم شد و رفتیم خونه ی من غذا درست کردم و باهم خوردیم بعدشم نشستیم یه فیلم باهم دیدیم که هم رمانتیک بود هم یکم خاکبرسری و لامصب ب. ی ا. لم بود نمیدونم رو چه عقلی هان اینو گذاشته بود فقط مثه یه احمق به تلویزون نگاه میکردم و با صحنه هاش معذب بودم و هان با دیدن قیافم خندش میگرفت بالاخره فیلمه تموم شد و منم تو شکش مونده بودم به یه گوشه خیره بودم که هان دستشو جلوی صورتم تکون داد
×هوی هستی؟
سریع نگاش کردم
*آ ... آره آره
خندید
×خوبه
*این ... فیلمه چرا اینجوری بود؟
×چجوری بود؟
هیچی نگفتم و به ب.دن هان خیره شدم
×آهااا خب ... همینجوری
به یه گوشه خیره شدم
×هیی چته تو؟
با تعجب نگاش کردم
*چی؟
×چرا هی به یه جا خیره میشی؟
* م ... من ... هیچی ... همینجوری
×هی وایستا ببینم ... نکنه که می ...
* نه نه نه نه اصلا
×پس از کجا فهمیدی اصا چی میخوام بگم؟
هیچی نگفتم
دستاشو پشت سرش گذاشت و به مبل تکیه داد
×اگه میخوای من مشکل ندارما
چشمام گرد شد
*جااانم؟
لبخندی زد و به سقف خیره شد
*یعنی واقعا؟
×اوهوم
*خب پس ... بزنیم؟
×آره
( و بله فیلمو زدن و دوباره نگاه کردن توهم برو بشور ذهنتو عشقم🫶 )
#پایان
#huynlix
شب چند پارتی جدید رو میزارم
#Part_9
چند روز گذشت خوشبختانه راب.طه مون خوب بود و مشکلی نداشتیم و واقعا از ته دل دوسش داشتم ولی بعد چند روز مثه اینکه سوهیون باز تنش به خارش افتاد
اون روز توی مدرسه وقتی رفتم داخل سالن دیدم که سوهیون داره با هان حرف میزنه هان تکیه داده بود به دیوار و سوهیون خیلی بهش نزدیک بود نمیدونم داشت بهش چی میگفت سریع رفتم جلو و از شونش گرفتمشو با شدت کشیدمش عقب
*بهتره فاصلتو رعایت کنی
پوز خندی زد و بدون اینکه چیزی بگه رفت برگشتم به هان نگاه کردم
*چی داشت میگفت؟
×چرت و پرت
*درمورد من بود؟
×میگه که من خیلی دوست داشتم ولی به تصمیمت احترام گذاشتم که جدا شدم ازت میگه لینو به دردت نمیخوره اون فقط ت.نتو میخواد
*مرتیکه ی ...
×ولش کن لینو من خودم میدونم که دروغ میگه فقط میخواد راب.طه ی مارو به گند بکشه اون دشمنته انتظار دیگه ای هم ازش نمیره
هیچی نگفتم و رفتیم داخل کلاسامون و مدرسه اون روز تموم شد و رفتیم خونه ی من غذا درست کردم و باهم خوردیم بعدشم نشستیم یه فیلم باهم دیدیم که هم رمانتیک بود هم یکم خاکبرسری و لامصب ب. ی ا. لم بود نمیدونم رو چه عقلی هان اینو گذاشته بود فقط مثه یه احمق به تلویزون نگاه میکردم و با صحنه هاش معذب بودم و هان با دیدن قیافم خندش میگرفت بالاخره فیلمه تموم شد و منم تو شکش مونده بودم به یه گوشه خیره بودم که هان دستشو جلوی صورتم تکون داد
×هوی هستی؟
سریع نگاش کردم
*آ ... آره آره
خندید
×خوبه
*این ... فیلمه چرا اینجوری بود؟
×چجوری بود؟
هیچی نگفتم و به ب.دن هان خیره شدم
×آهااا خب ... همینجوری
به یه گوشه خیره شدم
×هیی چته تو؟
با تعجب نگاش کردم
*چی؟
×چرا هی به یه جا خیره میشی؟
* م ... من ... هیچی ... همینجوری
×هی وایستا ببینم ... نکنه که می ...
* نه نه نه نه اصلا
×پس از کجا فهمیدی اصا چی میخوام بگم؟
هیچی نگفتم
دستاشو پشت سرش گذاشت و به مبل تکیه داد
×اگه میخوای من مشکل ندارما
چشمام گرد شد
*جااانم؟
لبخندی زد و به سقف خیره شد
*یعنی واقعا؟
×اوهوم
*خب پس ... بزنیم؟
×آره
( و بله فیلمو زدن و دوباره نگاه کردن توهم برو بشور ذهنتو عشقم🫶 )
#پایان
#huynlix
شب چند پارتی جدید رو میزارم
- ۳.۲k
- ۲۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط