وقتی خدمتکار بزرگترین باند مافیا هستی

وقتی خدمتکار بزرگترین باند مافیا هستی


پارت ۱۰

_سرمو تکون دادم و شروع به خوردن کردیم

۳۰ مین بعد

یونگی غذاشو تموم کرد ولی من طولش دادم و بعد گفت

+غذاتو تموم کردی بیا تو اتاقم کارت دارم

ویو ا.ت

غدامو تموم کردم وبه طرف اتاقش رفتم و در زدم که گفت بیا داخل

وبو یونگی

داشتم توی اتاقم نقشه میکشیدم برای هوانگ (دشمنش) که ا.ت در زد و گفتم بیاد داخل

ویو ا.ت

_ اومدم داخل دیدم داره یکاری میکنه با دقت تر نگاه کردم که شروع به حرف زدن کرد

+فردا به یه مهمونی مهم دعوتم که باید یه دختر هم همراهم باشه و از * (دوست دخترش )خوشم نمیاد تو باید همراهم بیای

_ چرا من من با تو جایی نمیام


گفتم میای لباس توی کمدتم گفتم که کلی بچینن چند تا دختر میفرستم برای میکاپت ساعت ۶ اماده باش

ویو ا.ت

داشتم می رفتم بیرون که بین دوتا
دیوار دستام رو به هم قفل کرد و سرش رو نزدیک گوشم اورد و گفت فردا لباس باز نمیپوشی فهمیدی

_ جواب ندادم بلند تر گفت فهمیدی و من هم سرم رو تکون دادم و سریع از اتاق خارج شدم
دیدگاه ها (۳)

وقتی تو خدمتکار بزرگ ترین باند مافیا هستی پارت ۱۱ویو ا.ت رفت...

وقتی خدمتکار بزرگترین باند مافیا هستی پارت ۱۲ویو یونگی رفتم ...

وقتی خدمتکار بزرگترین باند مافیا هستیپارت۹ که ناگهان در اتاق...

وقتی تو خدمتکار بزرگترین باند مافیا هستیپارت ۸ویو یونگی بدون...

نام فیک: عشق مخفیPart: 33ویو ات*به ی خدمتکار گفتم ی پتو بیار...

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۹ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط