شب با تابوت سیاه
شب با تابوت سیاه
نشست توی چشماش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک ...
سایشم نمیموند
هرگز پشت سرش
غمگین بود و خسته
تنهای تنها................
نشست توی چشماش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک ...
سایشم نمیموند
هرگز پشت سرش
غمگین بود و خسته
تنهای تنها................
۸۷۳
۱۴ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.