انتقام عاشقانه پارت

انتقام عاشقانه پارت ۲
از کمپانی اومدم بیرون و سوار تاکسی شدم آخه یکی نیست به این آقای به اصطلاح فهمیده بگه آخه نفهم عیب نداره حالا با یک گروه پسر برم اما کجا دنیا دیدین یک دختر با یه گله پسر همخونه شه......
همینجوری داشتم با خودم حرف‌ میزدم که راننده گفت رسیدیم ازش خواستم صبر کنه تا برگردم سریع رفتم توی اتاق و وسایلام را جمع کردم و اتاق را تحویل دادم و سوار تاکسی شدم.
جایی که رئیس گفته بود پیاده شدم که یک مرد اومدم طرفم و گفت
+خانم صبا بریسون
-بله خودم هستم
+من منیجر گات سون هستم،از آشنایی باحاتون خوشوقتم
-همچنین
+دنبالم بیاید
رفت سمت یک خونه دوبلکس و زنگ زد چند لحظه بعد در باز شد و رفت تو منم دنبالش رفتم که یک دفعه یک سطل آب رو سر منیجر خالی شد جیغ کشیدم که هفت تا پسر جلوم ظاهر شدند
*مارک*
باز شیطنت های بم بم و یونگجه گل کرده بود و می خواستند رو عضو جدید آب بریزند.آیفون را زدند که یونگجه در رو باز کرد و بم بم هم بلافاصله آب رو ریخت که صدای یک جیغ دخترانه اومد هر هفتامون پریدیم جلو در که منیجر خیس آب به همراه یک دختر با چهره مینیاتوری و آشنا دیدم.
بم بم رفت جلوی دختره و تو صورتش نگاه کرد و به منیجر گفت:
-آقای پارک این دختره کیه؟؟؟؟
+هی من اسم دارم اسمم هم صباست و عضو جدید گروهم
-شوخی می کنی تو هنوز باید بشینی عروسک بازی کنی فسقلی
+من هم فکر کنم از سنت گذشته باشه که بخوای بخونی و برقصی یه وقت کمرت رگ به رگ میشه بابابزرگ
بم بم و دختره داشتن کل کل می کردند که منیجر بلند گفت
-بس کنید جفتتون
بعد رو به ما کرد و گفت:
-بچه های ایشون صبا بریسون عضو جدید گروهه و به گفته رئیس بدون گذراندن دوره کارآموزی وارد گروه میشه و در اولین کامبک عضو جدید به بقیه نشون داده میشه و اینکه از امروز صبا با شما همخونست
همه با تعجب به دختره نگاه می کردیم که اومد جلو و گفت...
*صبا*
همشون از تعجب چشاشون داشت در می اومد و نزدیک بود از خنده بترکم که جلو رفتم گفتم
-سلام من صبا بریسون هستم و ۱۵ سالمه امیدوارم بدون تو گروه خوب کار کنم
یکی اومد جلو و گفت
+منم جی بی لیدر گروه هستم و اینام به ترتیب جونیور، جکسون،یوگیوم،یونگجه،مارک و بم بم هستند
-کمی خم شدم و گفتم از آشنایی باهاتون خوشبختم و بلافاصله گفتم پس گفتین اسم این بابابزرگ وراج بم بم هستم
+اگه جرئت داری یک بار دیگه تکرار کن
زبونمو براش درآوردم و گفتم
-بابابزرگ وراج
اومد بگیرم که فرار کردم و رفتم سمت طبقه بالا توی یک راهرو و دیگه هیچ راه فراری نداشتم دستمو گرفتم جلوش و گفتم
-وایسا وایسا!بیا به جای اینکه هم دیگرو اذیت کنیم دوست باشیم و بقیه رو اذیت کنیم قبول
+قبول
دستمو گرفتم و گفتم پس بزن قدش و سریع رفتم پایین تا وسایل هامو بزارم تو یک اتاق که جی بی اومد جلو گفت
+بیا بریم اتاقت رو بهت نشون بدم
وسایلامو برداشتم که دوباره رفت طبقه بالا و در اتاق ته راهرو را باز کرد
-ممنونم
+خواهش می کنم توی اتاقت حموم داری و دستشویی هم دو تا هست یکی اول راهرو و یکی دیگه هم طبقه پایین حالا هم برو استراحت کن شنیدم تا رسیدی کره من هم رفتم
جی بی رفت و منم رفتم توی اتاق و در رو بستم و یک دست لباس از تو ساکم در آوردم و سریع رفتم حموم....
*مارک*
چهره دختره خیلی برام آشنا بود داشتم فکر میکردم کجا دیدمش که دیدم داره از پله های میاد پایین یک از روی خیس بودن موهاش میشد فهمید که تازه از حموم برگشته
اومد کنار مبل ها و گفت
-ببخشید اگه اشکال نداره میتونم اینجا بشینم
که بم بم گفت
+اشکال نداره بشین
نشست کنار بم بم که جی بی گفت
-هر عضوی که جدید میاد باید کامل خودشو معرفی کنه حالا توهم باید این کار رو انجام بدی
-باشه میگم من صبا بریسون هستم یک خواهر فقط دارم به اسم آندیا یک مدلینگ لباسم ۱۵ سالمه یک دورگه ایرانی آمریکایی هستم و پدرم را در دوران نوزادی از دست دادم،تا یک سال گذشته ایران زندگی میکردم اما بخاطر مدلینگ مجبور شدم برم نیویورک پیش پدربزرگم زندگی کنم و الان هم که اینجام بخاطر پدربزرگمه
از روی مشخصاتی که داد شناختمش درسته این همون خواهر کوچیکه آندیا بود خواهری که ۷ ازش بزرگتر بود و طاقت دیدن اشک های خواهر کوچولوش را نداشت سال ها بود فراموشش کرده بودم اما الان میتونستم انتقام رها کردنم رو از خواهر کوچولوش بگیرم
(بچه ها کم کم داره جالب میشه پس لطفا لایک و کامنت یادتون نره😘 😘 😘 )
دیدگاه ها (۲۶)

جی رام عیز ریل

چند وقتی از بورامی جونم غافل بودم اومدم تا جبران کنم

فیک انتقام عاشقانه《پارت ۱》تو خواب ناز بودم که گوشیم زنگ خورد...

سلام دوستان اینم تیزر اولین فیکی که قول داده بودم امروز قسمت...

وقتی خواهرش بودی...

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط