عشقجونگکوک

#عشق_جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_40
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
#𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#آنا
کشو قوسی به بدنم دادم و آروم چشمامو باز کردم.
دستای یکی دورم حلقه بود،نگاه کردم دیدم کوک بغلم کرده و آروم خوابیده

لبخندی زدم و آروم دستمو آوردم بالا و یا انگشت اشارم خط زاویه فکشو کشیدم که یهو ویندوزم اومد سر جاش.
تیز بلند شدم و پتو رو دور خودم پیچیدم که سریع بلند شد و زل زد بهم...

جونگکوک :چته

آنا :تو بغل تو چیکار میکردم؟نکنه...

با انگشت اشارش زد به پیشونیم و هولم داد که از روی تخت افتادم که با خنده گفت...

جونگکوک :چرا انقد شلی تو دختر؟

تیز بلند شدم و پرو گفتم...

آنا :به توچه

بدون هیچ جوابی زل زده بود بهم.
کنجکاو به خودم نگاه کردم که دیدم راحت با این لباسا جلوشم

جیغی کشیدم و خم شدم پتو رو دورم پیچیدم که از روی تخت بلند شد و بطرفم اومد
پتو رو سفت تر گرفتم و آروم عقب رفتم که خوردم به کمد...

آنا :لعنتی اینجا باید کمد میزاشتن یا در؟

جونگکوک هر لحظه هر لحظه نزدیک تر میشد.
رسید بهم و دستاشو دوطرفم گذاشت که آب دهنمو قورت دادم

جونگکوک :از چی میترسی؟

آنا :هی.. هیچی

جونگکوک :نکنه می‌ترسی دوست داشته باشم یا بخوام...

انگشت اشارمو روی لباش گذاشتم که ساکت شد،سریع انگشتمو از روی لباش برداشتم و تیز گفتم...

آنا :برام مهم نیس

ابرویی بالا انداختن و آهانی زیر لب گفت
پتو رو محکم تر دورم گرفتم و گفتم...

آنا :بنظرت فاصله چیز خوبی نیس؟

جونگکوک به خودش اومد و ازم فاصله گرفت که نفس آسوده ای کشیدم
.....
شرایط
60لایک
90کامنت
دیدگاه ها (۱۲۰)

فیک جونگکوک

گایز دنبالش کنید فیک میزاره🗿💞 @tannazaramian

...فیک جدیدم راجب جونگکوکهپارتاش کمه🙂💓

#عشق_جونگکوک #𝒑𝒂𝒓𝒕_39#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓 ...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

قلب سیاه نشان سرخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط