P18
بیونگ:میونگ سو من دنبال انتقام نیستم ولشون کن
میونگ سو:تو نیستی اما من هستم
میونگ سو پا میشه به سمت اتاقش میره بیونگ میگه
بیونگ:تا کی میخوای ادامه بدی اخر سر یکیتون میره قبرستون
میونگ سو: مطمئن باش اون من نیستم(با داد)
میونگ سو میره تو اتاقش میخوابه فردا صبح بیدار میشه میره به سمت حال مادرش و پدر ناتنیش توی حال نشستن(مادر میونگ سو اسمش هاناست نا پدریشم شی وان)
هانا:اومدی صبح بخیر دخترم
شی وان:صبح بخیر
میونگ سو:باز چی شده
شی وان:بجای صبح بخیرته
هانا:نه منظورش این نبود مگه نه دخترم
میونگ سو:چی میخواین از جونم
شی وان:باشه میرم سر اصل مطلب فردا شب مهمونیه خانواده جئونه....
(میپره وسط حرفش)
میونگ سو:اصلا فکرشم نکن نمیام
هانا:دخترم بزار بابات حرفشو کامل بزنه
میونگ سو:اون بابای من نیست(با داد)
شی وان:خوب گوش کن یه بار تکرار میکنم تولد پسرشونه تو هم میای وگرنه به روشی که خودم میدونم میارمت(با نگاه به هانا)
میونگ سو:میدونی میتونم همین جا چالت کنم
هانا:دخترم این چه حرفیه
شی وان:یه لحظه تنهامون میزاری
هانا:اخه....
میونگ سو:مامان(با لحن جدی)
هانا:باشه
هانا میره تو آشپزخونه
شی وان:فردا به اون جشن تولد میای خود جئون اومد دعوتت کرد
میونگ سو:منظورت جونگ کوکه اصن اون چه خری باشه
شی وان:نخیر باباش دعوت کرده
میونگ سو:اصلا هر خری باشه جئونه مگه نمیدنی من با پسر الاغش دعوا دارم اونوقت بیام تولدش
شی وان:پس حرف اخرت اینه باشه من مشکلی ندارم هانا جون شاید داشته باشه(با لبخند شیطانی)
شی وان:هاناااااا.....هانااااا
هانا:بله چی شده
شی وان:بریم دخترت نمیاد
برمیگردن به سمت در میرن
میونگ سو:صبر کن
شی وان برمیگرده
میونگ سو:باشه میام
شی وان:خوبه
میونگ سو زیر لب میگه
میونگ سو:عوضی
شی وان:چیزی گفتی
میونگ سو:نه
شی وان:باشه پس فردا شب میاییم دنبالت
میونگ سو:لازم نیست خودم میام
شی وان:باشه
پرش زمانی فردا صبح
میونگ سو ویو:
صبح پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم رفتم پایین بیونگ رو پیدا کردم
پایان میونگ سو ویو
میونگ سو:چطوری پات خوبه
بیونگ:خوبه سلام میرسونه
میونگ سو:خیلی بامزه بود
بیونگ:پس چی فکر کردی من کلا بامزم
میونگ سو:بیونگ ۲ ساله از سئول
بیونگ:باشه بابا شوخیم بهت نیومده
میونگ سو:به اون جواهر فروشه زنگ بزن بگو یه ساعت مردونه از الماس ریز میخوام
بیونگ:نیاز نیست برای من از این چیزا بگیری
میونگ سو:کی گفته برای توعه
بیونگ:پس برای کیه اونم ساعت مردونه
میونگ سو:تو چیکار داری عین این داداشا غیرتی شدی
ببونگ:بله که غیرتی میشم چون تو مثل خواهر دوقلومی
میونگ سو:خیلی خب منو نخور برای جونگ کوکه
بیونگ:برای کییییییی
میونگ سو:یواش امشب تولدشه منم یه کادو میگیرم چشماش کور بشه
بیونگ:خب تولدش به تو چه ربطی داره
میونگ سو:تو نیستی اما من هستم
میونگ سو پا میشه به سمت اتاقش میره بیونگ میگه
بیونگ:تا کی میخوای ادامه بدی اخر سر یکیتون میره قبرستون
میونگ سو: مطمئن باش اون من نیستم(با داد)
میونگ سو میره تو اتاقش میخوابه فردا صبح بیدار میشه میره به سمت حال مادرش و پدر ناتنیش توی حال نشستن(مادر میونگ سو اسمش هاناست نا پدریشم شی وان)
هانا:اومدی صبح بخیر دخترم
شی وان:صبح بخیر
میونگ سو:باز چی شده
شی وان:بجای صبح بخیرته
هانا:نه منظورش این نبود مگه نه دخترم
میونگ سو:چی میخواین از جونم
شی وان:باشه میرم سر اصل مطلب فردا شب مهمونیه خانواده جئونه....
(میپره وسط حرفش)
میونگ سو:اصلا فکرشم نکن نمیام
هانا:دخترم بزار بابات حرفشو کامل بزنه
میونگ سو:اون بابای من نیست(با داد)
شی وان:خوب گوش کن یه بار تکرار میکنم تولد پسرشونه تو هم میای وگرنه به روشی که خودم میدونم میارمت(با نگاه به هانا)
میونگ سو:میدونی میتونم همین جا چالت کنم
هانا:دخترم این چه حرفیه
شی وان:یه لحظه تنهامون میزاری
هانا:اخه....
میونگ سو:مامان(با لحن جدی)
هانا:باشه
هانا میره تو آشپزخونه
شی وان:فردا به اون جشن تولد میای خود جئون اومد دعوتت کرد
میونگ سو:منظورت جونگ کوکه اصن اون چه خری باشه
شی وان:نخیر باباش دعوت کرده
میونگ سو:اصلا هر خری باشه جئونه مگه نمیدنی من با پسر الاغش دعوا دارم اونوقت بیام تولدش
شی وان:پس حرف اخرت اینه باشه من مشکلی ندارم هانا جون شاید داشته باشه(با لبخند شیطانی)
شی وان:هاناااااا.....هانااااا
هانا:بله چی شده
شی وان:بریم دخترت نمیاد
برمیگردن به سمت در میرن
میونگ سو:صبر کن
شی وان برمیگرده
میونگ سو:باشه میام
شی وان:خوبه
میونگ سو زیر لب میگه
میونگ سو:عوضی
شی وان:چیزی گفتی
میونگ سو:نه
شی وان:باشه پس فردا شب میاییم دنبالت
میونگ سو:لازم نیست خودم میام
شی وان:باشه
پرش زمانی فردا صبح
میونگ سو ویو:
صبح پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم رفتم پایین بیونگ رو پیدا کردم
پایان میونگ سو ویو
میونگ سو:چطوری پات خوبه
بیونگ:خوبه سلام میرسونه
میونگ سو:خیلی بامزه بود
بیونگ:پس چی فکر کردی من کلا بامزم
میونگ سو:بیونگ ۲ ساله از سئول
بیونگ:باشه بابا شوخیم بهت نیومده
میونگ سو:به اون جواهر فروشه زنگ بزن بگو یه ساعت مردونه از الماس ریز میخوام
بیونگ:نیاز نیست برای من از این چیزا بگیری
میونگ سو:کی گفته برای توعه
بیونگ:پس برای کیه اونم ساعت مردونه
میونگ سو:تو چیکار داری عین این داداشا غیرتی شدی
ببونگ:بله که غیرتی میشم چون تو مثل خواهر دوقلومی
میونگ سو:خیلی خب منو نخور برای جونگ کوکه
بیونگ:برای کییییییی
میونگ سو:یواش امشب تولدشه منم یه کادو میگیرم چشماش کور بشه
بیونگ:خب تولدش به تو چه ربطی داره
۳۳.۳k
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.