روی

ﻣﯽ روی ...

و ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺎران ﻣﻲ ﺑﺎرد ...

ﺑﻲ آﻧﻜﻪ ﺣﺘﻲ ...

ﻳﻚ وﺟﺐ از ﺧﻴﺎﺑﺎن ﺧﻴﺲ ﺷﻮد ...

و اﻳﻦ ...

آﻏﺎز ﺷﺎﻋﺮاﻧﮕﻲ دختری ست ...

ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺶ ...

از ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻳﺶ آب ﻣﻲ ﺧﻮرد ...
دیدگاه ها (۵)

از گابریل گارسیا می پرسند: اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای ...در...

خانمی مقابل گل فروشی ایستاد ...او می‌خواست دسته گلی برای ماد...

زندگی باید کرد ...گاه با یک گل سرخ ...گاه با یک دل تنگ ...گا...

روزها پر و خالی می شوند ...مثل فنجان های چای ...در کافه های ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط