تو را که میبینم انگار

تو را که میبینم انگار
انگشتم در مشت نوزادی گِره می خورد
و نگاهم به دور دست ستارگان کویری
رودخانه ای در اندام خُشکیده ام جاری می شود
و من آرام ترین خواب جهانم
پس از مشقتی هزار ساله
تو رفیق آهوان خرامان در سرزمین های آفتابی
و شکوه پرواز دسته های مرغابی
تو تصویر سروی یکتا در هجوم کولاکی زمستانی
حوالی نگاهت جهان آرام می گیرد
کودکی بادبادکش را به آسمان هدیه می کند
و پیرمردی خاطره ی موهای معشوقه اش را می بافد
مردی لباس زمستانی اش را به عابری لرزان می پوشد
شماره معشوقه‌ای از صفحه گوشی گُلریز می کند
و صدای زنگ سربازی
که از جنگ بازمی گردد...

💙

#ستایش_قلب_سربی
#عاشقانه
#خاص #خاصترین #رمانتیک #دلنوشته

ابوذر_قاسمی
دیدگاه ها (۰)

هنوز هم دوست داشتنتقشنگ ترین بهانه یتمام عاشقانه های من است ...

ما را به حال خود بگذارید و بگذریداز خیل رفتگان بشمارید و بگذ...

رفتی از چشمم و دل؛ محوِ تماشاست هنوزعکس روی تو در این آیینه ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌فرقی نمی‌کند چه برایم نوشته دوست گیرم ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط