ما را به حال خود بگذارید و بگذرید

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید

اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید
پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید

تا داغ ما کویر دلان تازه تر شود
چون ابری از سراب ببارید و بگذرید

پنهان در آستین شما برق خنجر است
دستی از آستین به در آرید و بگذرید

ما دل به دست هر چه که بادا سپرده ایم
ما را به دست دل بسپارید و بگذرید

با آبروی آب ، چه باک از غبار باد !
نان پاره ای مگر به کف آرید و بگذرید

#قيصر_امين‌پور

#عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

از دوست حرف می‌زنماز رفیق...از تویی که حضورت، حال مرا و حال ...

چشم در راه کسی هستمکوله بارش بر دوش ،آفتابش در دستخنده بر لب...

هنوز هم دوست داشتنتقشنگ ترین بهانه یتمام عاشقانه های من است ...

تو را که میبینم انگارانگشتم در مشت نوزادی گِره می خوردو نگاه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط