𝓟𝓪𝓻𝓽 70 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 70 🥺🤍🖇️
از فروشگاه رفتن بیرون چرا فکر کردم ا/ته؟ چرا انقدر شبیه ا/ت بود
ا/ت ویو
باهاش چشم تو چشم شده بودم قلبم داشت میومد تو دهنم از خوشحالی عیجان عجیبی تو تنم پیچید انا ترسم قاطیش بود میترسیدم که نکنه بشناستم تا اینکه صدای مکس اومد برگشتم سمتش میگفت کجا بودی
( این قسمت مکالمه رو به صورت زیر مینویسم ولی این قسمت از دید ا/ت هست )
ا/ت : مکس پشت من جانگکوکه؟
یه نگاه کوچولو کرد
مکس : آره همینه ا/ت الان بهش بگو بهش بگو که زنده ای اونم خوشحال میشه
ا/ت : مکس انقدر چرت و پرت نگو زود باش بیا از اینجا بریم
مکس : چرا ا/ت اونم حق داره تورو ببینه
ا/ت : مکس الان نه تروخدا بیا از اینجا بریم
مکس : ا/ت
ا/ت : مکس
بهم نگاه کرد ، دستمو گرفت و کشوند سمت در رفتیم بیرون جلوی ماشین وایساد
مکس : ا/ت این بهترین موقعیته
ا/ت : مکس الان وقتش نیست دلم راضی نیست الان اینو بهش بگم اصلا جای مناسبی نیست اینجا
مکس : پس کی میخوای بهش بگی
ا/ت : نمیدونم.... میشه از اینجا بریم؟
مکس : البته که میشه
در ماشینو باز کرد نشستم رو صندلی خودشم نشست رو صندلی راننده و رفتیم سمت خونه
*فلش بک به شب*
ا/ت ویو
حاضر شدم سوییشرت مشکسمو پوشیدم زیرشم یه لباس سفید پوشیدم با شلوارش هندزفریمو بردداشتم و رفتم بیرون از اتاق مکس تو سالن بود
مکس : کجا میری؟
ا/ت : میرم پیاده روی
مکس : این وقت شب؟
ا/ت : هوم
مکس : ا/ت اگه کسی ببینتت چی؟
ا/ت : ماسک میزنم کلاهم میزارم کسی نمیشناسه
مکس : مطمعنی؟ میخوای منم باهات بیام؟
ا/ت : نه نه نمیخواد خودم میرم
مکس : بهت اعتماد دارم مواظب خودت باش خب؟
بهش لبخند زدم
ا/ت : باشه
بلند شد اومد جلوم وایساد سرمو بالا بردن و بهش نگاه کردم
مکس : منتظرتم خب؟ بهت زنگ میزنم جواب بده
ا/ت : باشه
مکس : قول؟
ا/ت : قول
خم شد و گونمو بوسید
مکس : خداحافظ
ا/ت : خداحافظ
رفتم سمت در و از خونه رفتم بیرون گوشیمو روشن کردم هندزفری رو وصل کردم و گزاشتم تو گوشم و آهنگو گزاشتم شروع کردم به دوییدن.....
جانگکوک ویو
دلم گرفته بود داشت بارون میومد نتونستم تو خونه بمونم آیشه خیلی اصرار داشت که نرم بیرون سرما میخورم ولی من گوش نکردم رفتم بیرون تا قدم بزنم بارون قشنگی میومد بارون شدید تر شد اما من لذت میبردم رسیدم به جاده قدم زدم به سمت جلو همه جا درخت بود اکسیژن تازه ای توی هوا معلق بود هوای تازه, بارون شدید خیلی قشنگ بود یکی رو دیدم داشت میدویید سمت من تیپش شبیه ا/ت بود وایسا ببینم این که همون دخترس که تو فروشگاه دیدم خودشه سرش پایین بود منو ندید اومد سمتم و از کنارم رد شد صداش کردم
جانگکوک : ببخشید خانوم
اما جواب نداد انگار نشنیده
جانگکوک : خانوم
نمیشنید دوییدم سمتش بهش رسیدم دستمو گزاشتم رو شونش برگشت سمت من و بهم نگاه کرد خشکم زد چشماش... چشماش کپی شده ی چشمای ا/ته بهم زل زده بودیم چشمم خورد به پاش ا/ت روی ساق پاش یه تتو داشت طرح پر بود روی پای اینم بود نکنه عقب عقب رفت
جانگکوک : ا/ت
ازم حه دور شد شروع کرد به دوییدن دیگه نمیزارم ازم فرار کنه دوییدم سمتش خیلی تند میرفت بهش نمیرسیدم اما باید بهش برسم این فرصتو از دست نمیدم رسیدم بهش گرفتمش
جانگکوک : ا/ت خودتی؟
برنگشت سمتم خودم برگردوندمش سمت خودم خیلی خوشگل تر شده بود قبلا هم خوشگل بود اما الان خوشگل تر شده شایدم چون خیلی وقته ندیدمش اینطوری فکر میکنم
جانگکوک : خیلی دلم برات تنگ شده بود
چیزی نمیگفت
جانگکوک : چرا خودتو بهم نشون ندادی ؟ میدونی چقدر دنبالت گشتم؟
چیزی نمیگفت
جانگکوک : نکنه تو دلت برام تنگ نشده
ا/ت : اینطور نیست
جانگکوک : پس چیه؟
ا/ت : میترسم
جانگکوک : از چی؟
ا/ت : از اینکه بازم همون اتفاقا برام بیوفته میترسم میفهمی؟
حق داره من که نمیدونم بعد از اون آتیش سوزی چه بلایی سرش اومد ولی قبل از اون اتفاق هم خیلی اذیت شد بچشو ازش گرفتم از خونه بیرونش کردم قلبشو شکستم باعث شدم اون اتفاق تلخو تجربه کنه
جانگکوک : میدونم درکت میکنم ولی دیگه نمیتونن کاری کنن دیگه نمیزارم
تو چشمام نگاه کرد چیزی نگفت
جانگکوک : پیشم میمونی؟ البته اگه نمونی هم بزور میبرمت ولی گفتم بپرسم
از فروشگاه رفتن بیرون چرا فکر کردم ا/ته؟ چرا انقدر شبیه ا/ت بود
ا/ت ویو
باهاش چشم تو چشم شده بودم قلبم داشت میومد تو دهنم از خوشحالی عیجان عجیبی تو تنم پیچید انا ترسم قاطیش بود میترسیدم که نکنه بشناستم تا اینکه صدای مکس اومد برگشتم سمتش میگفت کجا بودی
( این قسمت مکالمه رو به صورت زیر مینویسم ولی این قسمت از دید ا/ت هست )
ا/ت : مکس پشت من جانگکوکه؟
یه نگاه کوچولو کرد
مکس : آره همینه ا/ت الان بهش بگو بهش بگو که زنده ای اونم خوشحال میشه
ا/ت : مکس انقدر چرت و پرت نگو زود باش بیا از اینجا بریم
مکس : چرا ا/ت اونم حق داره تورو ببینه
ا/ت : مکس الان نه تروخدا بیا از اینجا بریم
مکس : ا/ت
ا/ت : مکس
بهم نگاه کرد ، دستمو گرفت و کشوند سمت در رفتیم بیرون جلوی ماشین وایساد
مکس : ا/ت این بهترین موقعیته
ا/ت : مکس الان وقتش نیست دلم راضی نیست الان اینو بهش بگم اصلا جای مناسبی نیست اینجا
مکس : پس کی میخوای بهش بگی
ا/ت : نمیدونم.... میشه از اینجا بریم؟
مکس : البته که میشه
در ماشینو باز کرد نشستم رو صندلی خودشم نشست رو صندلی راننده و رفتیم سمت خونه
*فلش بک به شب*
ا/ت ویو
حاضر شدم سوییشرت مشکسمو پوشیدم زیرشم یه لباس سفید پوشیدم با شلوارش هندزفریمو بردداشتم و رفتم بیرون از اتاق مکس تو سالن بود
مکس : کجا میری؟
ا/ت : میرم پیاده روی
مکس : این وقت شب؟
ا/ت : هوم
مکس : ا/ت اگه کسی ببینتت چی؟
ا/ت : ماسک میزنم کلاهم میزارم کسی نمیشناسه
مکس : مطمعنی؟ میخوای منم باهات بیام؟
ا/ت : نه نه نمیخواد خودم میرم
مکس : بهت اعتماد دارم مواظب خودت باش خب؟
بهش لبخند زدم
ا/ت : باشه
بلند شد اومد جلوم وایساد سرمو بالا بردن و بهش نگاه کردم
مکس : منتظرتم خب؟ بهت زنگ میزنم جواب بده
ا/ت : باشه
مکس : قول؟
ا/ت : قول
خم شد و گونمو بوسید
مکس : خداحافظ
ا/ت : خداحافظ
رفتم سمت در و از خونه رفتم بیرون گوشیمو روشن کردم هندزفری رو وصل کردم و گزاشتم تو گوشم و آهنگو گزاشتم شروع کردم به دوییدن.....
جانگکوک ویو
دلم گرفته بود داشت بارون میومد نتونستم تو خونه بمونم آیشه خیلی اصرار داشت که نرم بیرون سرما میخورم ولی من گوش نکردم رفتم بیرون تا قدم بزنم بارون قشنگی میومد بارون شدید تر شد اما من لذت میبردم رسیدم به جاده قدم زدم به سمت جلو همه جا درخت بود اکسیژن تازه ای توی هوا معلق بود هوای تازه, بارون شدید خیلی قشنگ بود یکی رو دیدم داشت میدویید سمت من تیپش شبیه ا/ت بود وایسا ببینم این که همون دخترس که تو فروشگاه دیدم خودشه سرش پایین بود منو ندید اومد سمتم و از کنارم رد شد صداش کردم
جانگکوک : ببخشید خانوم
اما جواب نداد انگار نشنیده
جانگکوک : خانوم
نمیشنید دوییدم سمتش بهش رسیدم دستمو گزاشتم رو شونش برگشت سمت من و بهم نگاه کرد خشکم زد چشماش... چشماش کپی شده ی چشمای ا/ته بهم زل زده بودیم چشمم خورد به پاش ا/ت روی ساق پاش یه تتو داشت طرح پر بود روی پای اینم بود نکنه عقب عقب رفت
جانگکوک : ا/ت
ازم حه دور شد شروع کرد به دوییدن دیگه نمیزارم ازم فرار کنه دوییدم سمتش خیلی تند میرفت بهش نمیرسیدم اما باید بهش برسم این فرصتو از دست نمیدم رسیدم بهش گرفتمش
جانگکوک : ا/ت خودتی؟
برنگشت سمتم خودم برگردوندمش سمت خودم خیلی خوشگل تر شده بود قبلا هم خوشگل بود اما الان خوشگل تر شده شایدم چون خیلی وقته ندیدمش اینطوری فکر میکنم
جانگکوک : خیلی دلم برات تنگ شده بود
چیزی نمیگفت
جانگکوک : چرا خودتو بهم نشون ندادی ؟ میدونی چقدر دنبالت گشتم؟
چیزی نمیگفت
جانگکوک : نکنه تو دلت برام تنگ نشده
ا/ت : اینطور نیست
جانگکوک : پس چیه؟
ا/ت : میترسم
جانگکوک : از چی؟
ا/ت : از اینکه بازم همون اتفاقا برام بیوفته میترسم میفهمی؟
حق داره من که نمیدونم بعد از اون آتیش سوزی چه بلایی سرش اومد ولی قبل از اون اتفاق هم خیلی اذیت شد بچشو ازش گرفتم از خونه بیرونش کردم قلبشو شکستم باعث شدم اون اتفاق تلخو تجربه کنه
جانگکوک : میدونم درکت میکنم ولی دیگه نمیتونن کاری کنن دیگه نمیزارم
تو چشمام نگاه کرد چیزی نگفت
جانگکوک : پیشم میمونی؟ البته اگه نمونی هم بزور میبرمت ولی گفتم بپرسم
۱۷۰.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.