کورش کبیر و فاحشه:
کورش کبیر و فاحشه:
کورش بزرگ به دهی سفر کرد،
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از کورش خواست تا مهمان وی باشد.
کورش پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به کورش رسانید و گفت :
«این زن، هرزه است به خانهی او نروید»
کورش به کدخدا گفت :
«یکی از دستانت را به من بده»
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان کورش بگذاشت.
آنگاه کورش گفت :
«حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند.. کورش لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
واقعا مطلبش قشنگ بود
شبتون بخیر و سلامتی
کورش بزرگ به دهی سفر کرد،
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از کورش خواست تا مهمان وی باشد.
کورش پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به کورش رسانید و گفت :
«این زن، هرزه است به خانهی او نروید»
کورش به کدخدا گفت :
«یکی از دستانت را به من بده»
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان کورش بگذاشت.
آنگاه کورش گفت :
«حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند.. کورش لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
واقعا مطلبش قشنگ بود
شبتون بخیر و سلامتی
۲.۰k
۲۱ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.