خب دیگه بسه هرچقد دقتون دادم😂
یکمم رمان بزارم براتون😂
در جریان باشید هنوز ادامه پارت ۲۵😂
به نظرم برید پارت ۲۵ و دوباره بخونید تا یادتون بیاد😂
تو کالکشن هس😂
رسیدیم به جایی که با بچه ها قرار گذاشته بودیم واستیم تا همه با هم راه بیوفتیم
پیاده شدیم و دیدیم که همه اومدن و فقط ما مونده بودیم
من:عاقا ببخشید
ارسلان:باشه چون خیلی اسرار میکنی بخشیدمت
من:کی با تو بود؟
ارسلان:آشغال
من:نظر لطفته...خب الان راه بیوفتیم؟
ارسلان:عاره
من:اوکی...مسافرین عزیز ماشین من برگردید تو ماشین
محراب:چش عاقای راننده
برگشتیم تو ماشینو راه افتادیم
ماشین در سکوت کامل بود
هیچ صدایی از هیچکس در نمیومد
ضبط ماشین هم خاموش بود
فقط صدای نفسای همدیگه رو می شنیدیم
مهدیس:اَه رضا ماشین خیلی ساکته یه حرکتی بکن
محراب:چرا رضا یه حرکتی بکنه؟ نمیبینی پشت ماشینه؟هیچ حرکتی نمیتونی بکنه چون اگه بکنه باعث مرگ جمعیه ما میشه
مهدیس:خب تو یه کاری بکن
محراب:من؟ من کنار راننده نشستم و هر حرکتم باعث میشه راننده حواسش پرت شه و در نهایت دوباره باعث مرگ جمعیه ما میشه
مهدیس:محراب چرت و پرت نگو فقط یکی یه کاری کنه ماشین از این سکوت در بیادددد
من:اوکی خب چرا داد میزنی
مهدیس:همینی که هس
محراب:اینا از اثرات همنشینی با دیاناس
ضبط ماشینو روشن کردمو گوشیمو بهش وصل کردم
واهنگ پلی کردم
(اهنگ نقاب از علی یاسینی)
مهدیس:پوففففف رضااااااا خیر سرمون داریم میریم سفر این چیه گذاشتی خو ادم دلش میگیره
من:من فعلا مودم همینه
محراب:اصن قط کن بزار خودم وصل کنم،،رضا قط کن گوشیتو
منم که بچه ی حرف گوش کن گوشیمو قط کردم و محراب گوشیشو وصل کرد
اهنگ قدیمی شاد پلی کرد
(الان اهنگ قدیمی یادم نمیاد که بگم دیگه خودتون یه چیزی تصور کنید😂)
من:هوففففف خو الان که چی اهنگ شاد پخش کردی؟
محراب:که تو بشینی اینجا عزا بگیری ما هم به شادیمون برسیم
من:اونوقت شادیتون کو الان؟
محراب: تو قادر به دیدنش نیستی
من:پوفففففف
پانیذ کلا هیچی نمیگف هنزفری تو گوشش بود و به بیرون نگاه میکرد
خیلی دوس داشتم بدونم داره به چی یا به کی فکر میکنه
اَه چه فکرای سمی میکنم جدیدا
به من چه که به چی فکر میکنه
نمیخوام بهش فکر کنم
اگه دوسم داش یه نشونه ای چیزی تا الان باید ازش میدیدم دیگه
دیگه نباید این حس مسخره رو ادامه بدم
باید تموم شه
وگرنه ضربه شو خودم میخورم
چرا حس میکنم مث دخترا شدم
چرا جدیدا خعلی سم شدم
اصن چرا من الان با خودم درگیرم
اصن چی شد که اینجوری شد
چرا همه چی عوض شد یهو
اَهههه دوباره دپ شد که
عاقا بزار بکشم بیرون از این ماجرا ها
همینگونه که در افکار خود غرق بودم شنیدم که محراب اسم پانیذو اورد
محراب:پانیذ تو چته؟....
در جریان باشید هنوز ادامه پارت ۲۵😂
به نظرم برید پارت ۲۵ و دوباره بخونید تا یادتون بیاد😂
تو کالکشن هس😂
رسیدیم به جایی که با بچه ها قرار گذاشته بودیم واستیم تا همه با هم راه بیوفتیم
پیاده شدیم و دیدیم که همه اومدن و فقط ما مونده بودیم
من:عاقا ببخشید
ارسلان:باشه چون خیلی اسرار میکنی بخشیدمت
من:کی با تو بود؟
ارسلان:آشغال
من:نظر لطفته...خب الان راه بیوفتیم؟
ارسلان:عاره
من:اوکی...مسافرین عزیز ماشین من برگردید تو ماشین
محراب:چش عاقای راننده
برگشتیم تو ماشینو راه افتادیم
ماشین در سکوت کامل بود
هیچ صدایی از هیچکس در نمیومد
ضبط ماشین هم خاموش بود
فقط صدای نفسای همدیگه رو می شنیدیم
مهدیس:اَه رضا ماشین خیلی ساکته یه حرکتی بکن
محراب:چرا رضا یه حرکتی بکنه؟ نمیبینی پشت ماشینه؟هیچ حرکتی نمیتونی بکنه چون اگه بکنه باعث مرگ جمعیه ما میشه
مهدیس:خب تو یه کاری بکن
محراب:من؟ من کنار راننده نشستم و هر حرکتم باعث میشه راننده حواسش پرت شه و در نهایت دوباره باعث مرگ جمعیه ما میشه
مهدیس:محراب چرت و پرت نگو فقط یکی یه کاری کنه ماشین از این سکوت در بیادددد
من:اوکی خب چرا داد میزنی
مهدیس:همینی که هس
محراب:اینا از اثرات همنشینی با دیاناس
ضبط ماشینو روشن کردمو گوشیمو بهش وصل کردم
واهنگ پلی کردم
(اهنگ نقاب از علی یاسینی)
مهدیس:پوففففف رضااااااا خیر سرمون داریم میریم سفر این چیه گذاشتی خو ادم دلش میگیره
من:من فعلا مودم همینه
محراب:اصن قط کن بزار خودم وصل کنم،،رضا قط کن گوشیتو
منم که بچه ی حرف گوش کن گوشیمو قط کردم و محراب گوشیشو وصل کرد
اهنگ قدیمی شاد پلی کرد
(الان اهنگ قدیمی یادم نمیاد که بگم دیگه خودتون یه چیزی تصور کنید😂)
من:هوففففف خو الان که چی اهنگ شاد پخش کردی؟
محراب:که تو بشینی اینجا عزا بگیری ما هم به شادیمون برسیم
من:اونوقت شادیتون کو الان؟
محراب: تو قادر به دیدنش نیستی
من:پوفففففف
پانیذ کلا هیچی نمیگف هنزفری تو گوشش بود و به بیرون نگاه میکرد
خیلی دوس داشتم بدونم داره به چی یا به کی فکر میکنه
اَه چه فکرای سمی میکنم جدیدا
به من چه که به چی فکر میکنه
نمیخوام بهش فکر کنم
اگه دوسم داش یه نشونه ای چیزی تا الان باید ازش میدیدم دیگه
دیگه نباید این حس مسخره رو ادامه بدم
باید تموم شه
وگرنه ضربه شو خودم میخورم
چرا حس میکنم مث دخترا شدم
چرا جدیدا خعلی سم شدم
اصن چرا من الان با خودم درگیرم
اصن چی شد که اینجوری شد
چرا همه چی عوض شد یهو
اَهههه دوباره دپ شد که
عاقا بزار بکشم بیرون از این ماجرا ها
همینگونه که در افکار خود غرق بودم شنیدم که محراب اسم پانیذو اورد
محراب:پانیذ تو چته؟....
۱۷.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.