پارت39
لبخندی زدو گفت: <br>
چاگیا!! امم میتونم یچی ازت بخوام؟ <br>
+چی کوچولو؟ <br>
_منو ببخشی بخاطر بلاهایی ک سرت اوردم:) لطفا<br>
لبخندی زدم<br>
+خیلی وقته بخشیدمت کیوتچه<br>
_و.. واقعا... <br>
+واقعا چی؟ <br>
_هیچی عشقم ولش<br>
+کوکیااااا<br>
_قربونت شمم هیچی<br>
+بش<br>
گوشیشو برداشتم روشن کردم عکسمو دیدم ک داشتم گازش میگرفتم<br>
زدم زیر خنده<br>
به کوک نگاه کردم دیدم داره با لبخندش مظلوم نگاهم میکنه<br>
سفت بغلش کردم اونم بغلم کرد(اشکوم در اومد:) <br>
+جونگکوکی<br>
_جونم<br>
+حالت بهتره؟ <br>
_اره نینی<br>
+راستش اون شبی ک مریض شده بودی! <br>
_خب؟ <br>
+بابات اومد جلو درمون خیلی عجله داشت انگاری دنبالت بود<br>
استرس داشت<br>
منم پیچوندمش دیگ خبری ازش نشد<br>
_چرا الان بهم گفتی؟ <br>
+اخه نمیخواستم استرس بکشی<br>
_اوخ بچمو<br>
بلند شدم از بغلش<br>
یکم فکر کردم ک<br>
*همینجوری نباید ببخشمش بخاطر کارایی ک کرده یه هفته اذیتش میکنم بعدش باهاش اشتی میکنم و از ته قلبم میبخشمش اگه تو این یه هفته پام موند ینی دوسم داره نمونددد ینی دوسم نداله*<br>
_به چی فکر میکنی قشنگم؟ <br>
با صدایه کوک به خودم اومدم! <br>
+ه.. هیچی<br>
بلند شدم منتظر بودم که یکاری کنه و اون بشه دلیل اذیت کردنش<br>
~فردا~<br>
رفتیم یه بار<br>
داشتم به کوک نگاه میکردم<br>
مست بودو با دخترا گرم شده بود<br>
گفتم ایننم شددد سوژههه<br>
گیلیلیلی<br>
بعدش واقعا ناراحت و عصبی شدم<br>
رفتم دستشو کشیدم<br>
_چاگیا! <br>
+هیس<br>
رفتیم سمت خونه <br>
... <br>
روی تخت بودیم کوک هنوز مست بود<br>
گونه هاش قرمز بودن<br>
صورتشو نوازش کردم<br>
لبشو یه بوسه زدم<br>
نگاهم کرد لبخند زد<br>
_چاگیاا<br>
+جانم<br>
_دوست دارم<br>
+منمم<br>
هنوز مست بود بزار اثر مستیش بپرههه! <br>
کوک مستیش تموم شده بود<br>
رفت پایین صورتشو اب بزنه
چاگیا!! امم میتونم یچی ازت بخوام؟ <br>
+چی کوچولو؟ <br>
_منو ببخشی بخاطر بلاهایی ک سرت اوردم:) لطفا<br>
لبخندی زدم<br>
+خیلی وقته بخشیدمت کیوتچه<br>
_و.. واقعا... <br>
+واقعا چی؟ <br>
_هیچی عشقم ولش<br>
+کوکیااااا<br>
_قربونت شمم هیچی<br>
+بش<br>
گوشیشو برداشتم روشن کردم عکسمو دیدم ک داشتم گازش میگرفتم<br>
زدم زیر خنده<br>
به کوک نگاه کردم دیدم داره با لبخندش مظلوم نگاهم میکنه<br>
سفت بغلش کردم اونم بغلم کرد(اشکوم در اومد:) <br>
+جونگکوکی<br>
_جونم<br>
+حالت بهتره؟ <br>
_اره نینی<br>
+راستش اون شبی ک مریض شده بودی! <br>
_خب؟ <br>
+بابات اومد جلو درمون خیلی عجله داشت انگاری دنبالت بود<br>
استرس داشت<br>
منم پیچوندمش دیگ خبری ازش نشد<br>
_چرا الان بهم گفتی؟ <br>
+اخه نمیخواستم استرس بکشی<br>
_اوخ بچمو<br>
بلند شدم از بغلش<br>
یکم فکر کردم ک<br>
*همینجوری نباید ببخشمش بخاطر کارایی ک کرده یه هفته اذیتش میکنم بعدش باهاش اشتی میکنم و از ته قلبم میبخشمش اگه تو این یه هفته پام موند ینی دوسم داره نمونددد ینی دوسم نداله*<br>
_به چی فکر میکنی قشنگم؟ <br>
با صدایه کوک به خودم اومدم! <br>
+ه.. هیچی<br>
بلند شدم منتظر بودم که یکاری کنه و اون بشه دلیل اذیت کردنش<br>
~فردا~<br>
رفتیم یه بار<br>
داشتم به کوک نگاه میکردم<br>
مست بودو با دخترا گرم شده بود<br>
گفتم ایننم شددد سوژههه<br>
گیلیلیلی<br>
بعدش واقعا ناراحت و عصبی شدم<br>
رفتم دستشو کشیدم<br>
_چاگیا! <br>
+هیس<br>
رفتیم سمت خونه <br>
... <br>
روی تخت بودیم کوک هنوز مست بود<br>
گونه هاش قرمز بودن<br>
صورتشو نوازش کردم<br>
لبشو یه بوسه زدم<br>
نگاهم کرد لبخند زد<br>
_چاگیاا<br>
+جانم<br>
_دوست دارم<br>
+منمم<br>
هنوز مست بود بزار اثر مستیش بپرههه! <br>
کوک مستیش تموم شده بود<br>
رفت پایین صورتشو اب بزنه
۳.۴k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.