مافیای جذاب من part ²
مافیای جذاب من part ²
(گایز قبل از شروع ای پارت باید یه چیزی رو بهتون بگم خب ا.ت و کوک از ابتدای بچگی باهم دوست بودن ولی کوک وقتی ۷ سالش میشه به اجبار میره آمریکا و وقتی ۲۲ سالش میشه برمیگرده کره تا ا.ت رو پیدا کنه.حالا هم بعد از چهار سال موفق شده ا.ت رو پیدا کنه)
ا.ت ویو
وقتی گریه ام تموم شد پاشدم و رو تختم نشستم. به ساعت دیوای تو اتاقم نگاه کردم دیدم ١٠:۴۵ بود. زود بلند شدم و یه چمدون برداشتم و لباسامو توش جا دادم. رفتم جلوی میز آرایشم وایسادم و به خودم نگاه کردم. زیر چشام پف کرده بود و آرایشم به کل خراب شده بود. آرایشمو پاک کردم و دوباره یه کوچولو آرایش کردم. وسایل بهداشی و آرایشی و هرچیزی که لازم داشتمو برداشتم و رفتم پایین.
کوک ویو
بعد از ۲۰ مین رسیدم. از ماشین پیاده شدم و زنگ درو زدم. چند ثانیه نگذشته بود که چهرهی یه دختر کیوت و خوردنی توی آستانهی در نمایان شد. باورم نمیشد اون ا.ت باشه. حالا بیخیال.
_سلام(سرد).
+س...سلام(خجالت).
ا.ت ویو
نشسته بودم روی مبل و با گوشیم ور میرفتم که زنگ خونه به صدا دراومد. رفتم در و باز کردم و با یه پسر جذاب و هات برخورد کردم. گذاشتم بیاد داخل.
'سلام آقای جئون(تعظیم).
_این دخترته؟(به ا.ت نگاه میکنه)
'بله.
+من با تو هیچ جا نمیام(صدای نسبتاً بلند).
'خفه شو. تو با آقای جئون میری و گورتو گم میکنی. فهمیدی؟(داد)
با دادی که زد ترسیدم و سرمو انداختم پایین و هيچی نگفتم. پسره بهم گفت برم دنبالش. پشت سرش رفتم و جلوی یه ماشین خفن وایسادم. چمونمو گرفت و گذاشت توی صندوق عقب و بهم گفت بشینم تو ماشین. در عقب ماشینو باز کردم و خواستم بشینم که اون پسره با یه لحن عصبی بهم گفت:
_بیا جلو بشین.
+ولی...
_من حرفمو تکرار نمیکنم.
منم از سر اجبار رفتم نشستم صندلی جلوی ماشین.
کوک ویو
بعد از اینکه نشست تو ماشین و درونش کردم و راه افتادم. کل راهو هیچ حرفی نزدیم و سکوت کردیم. ۳۰ مین بعد رسیدیم عمارت. از ماشین پیاده شدم و چمدونشو از صندوق عقت آوردم بیرون. رفتیم داخل و رفتم پیش آجوما و...
شرط ها:
٧ تا کامنت
١۵ تا لایک
(گایز قبل از شروع ای پارت باید یه چیزی رو بهتون بگم خب ا.ت و کوک از ابتدای بچگی باهم دوست بودن ولی کوک وقتی ۷ سالش میشه به اجبار میره آمریکا و وقتی ۲۲ سالش میشه برمیگرده کره تا ا.ت رو پیدا کنه.حالا هم بعد از چهار سال موفق شده ا.ت رو پیدا کنه)
ا.ت ویو
وقتی گریه ام تموم شد پاشدم و رو تختم نشستم. به ساعت دیوای تو اتاقم نگاه کردم دیدم ١٠:۴۵ بود. زود بلند شدم و یه چمدون برداشتم و لباسامو توش جا دادم. رفتم جلوی میز آرایشم وایسادم و به خودم نگاه کردم. زیر چشام پف کرده بود و آرایشم به کل خراب شده بود. آرایشمو پاک کردم و دوباره یه کوچولو آرایش کردم. وسایل بهداشی و آرایشی و هرچیزی که لازم داشتمو برداشتم و رفتم پایین.
کوک ویو
بعد از ۲۰ مین رسیدم. از ماشین پیاده شدم و زنگ درو زدم. چند ثانیه نگذشته بود که چهرهی یه دختر کیوت و خوردنی توی آستانهی در نمایان شد. باورم نمیشد اون ا.ت باشه. حالا بیخیال.
_سلام(سرد).
+س...سلام(خجالت).
ا.ت ویو
نشسته بودم روی مبل و با گوشیم ور میرفتم که زنگ خونه به صدا دراومد. رفتم در و باز کردم و با یه پسر جذاب و هات برخورد کردم. گذاشتم بیاد داخل.
'سلام آقای جئون(تعظیم).
_این دخترته؟(به ا.ت نگاه میکنه)
'بله.
+من با تو هیچ جا نمیام(صدای نسبتاً بلند).
'خفه شو. تو با آقای جئون میری و گورتو گم میکنی. فهمیدی؟(داد)
با دادی که زد ترسیدم و سرمو انداختم پایین و هيچی نگفتم. پسره بهم گفت برم دنبالش. پشت سرش رفتم و جلوی یه ماشین خفن وایسادم. چمونمو گرفت و گذاشت توی صندوق عقب و بهم گفت بشینم تو ماشین. در عقب ماشینو باز کردم و خواستم بشینم که اون پسره با یه لحن عصبی بهم گفت:
_بیا جلو بشین.
+ولی...
_من حرفمو تکرار نمیکنم.
منم از سر اجبار رفتم نشستم صندلی جلوی ماشین.
کوک ویو
بعد از اینکه نشست تو ماشین و درونش کردم و راه افتادم. کل راهو هیچ حرفی نزدیم و سکوت کردیم. ۳۰ مین بعد رسیدیم عمارت. از ماشین پیاده شدم و چمدونشو از صندوق عقت آوردم بیرون. رفتیم داخل و رفتم پیش آجوما و...
شرط ها:
٧ تا کامنت
١۵ تا لایک
۵.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.