پارت 12 منه گناهکار
پارت 12 منه گناهکار
سوار ماشین شدم و رفتم سمت اداره پلیس وقتی رسیدم رفتم داخل سمت یکی از پلیسا که پشت میز نشسته بود رفتم بالا سرش و سلام کردم
ا/ت : سلام
مرده : سلام کاری داشتید؟
ا/ت : بله.....من پلیس هستم
مرده : میتونم کارتتونو ببینم؟
ا/ت : البته
کارتو دراوردم و بهش نشون دادم وقتی دید پاشد وایساد
مرده : واقعا شما خانم ا/ت هستید؟
ا/ت : بله خودمم
مرده : خوشحالم که میبینمتون
ا/ت : ممنونم
( ا/ت پلیس حرفه ای بود کل جهان ا/تو میشناختن چون واقعا حرفه ای بود )
مرده : چه کاری از دست من بر میاد
ا/ت : میخوام اینجا به پروندم ادامه بدم تا وقتی که برگردم آمریکا یه اتاق برای کارام میخواستم فقط همین اگه میشه
مرده : البته البته من الان به رئیس میگم
ا/ت: ممنونم
رفت تا به رییسش بگه به کامپیوترش نگاه کردم داشت بازی میکرد تو صفحه بازی بود خندم گرفت ، صداش اومد
مرده : گفتن که میتونین برید به اون اتاق
به یه اتاق که آخر سالن بود اشاره کرد قسمت تاریک بود عاشق اینجور اتاقا بودم بهترین جا برای من بود بهش لبخند زدم
ا/ت : ممنونم
رفتم سمت اتاق درشو باز کردم قشنگ بود بزرگ نبود کوچیکم نبود همش مشکی بود یعنی کل اتاق مشکی بود تاریک بود عاشق این اتاق شدم که یهو یه صدایی از پشت سرم اومد
مرده : اگه بَده من یکی دیگه براتون آماده کنم
برگشتم سمتش
ا/ت : نه عالیه ممنون
مرده : خوشحالم که خوشتون اومده
بهش خندیدم
ا/ت : ممنونم
مرده : پس اگه کاری داشتید بگید
ا/ت : باشه
رفتش....رفتم داخل اتاق روی صندلی نشستم لبتابم داشت لبتابم باز کردم و شروع کردم به تایپ کردن از اوایل کارم هکر بودم الان دیگه خیلی حرفه ای شدم این کار هر روزم بود الانم چون اومدیم فرانسه یعنی جایی که خودش هست راحت تر میتونم کارمو بکنم
* فلش بک به شب *
ا/ت ویو
تا شب داشتم کار میکردم دیگه دیر وقت بود عینکمو در اوردم( عینک مطالعه ) و یکم چشمامو مالیدم و تکیه دادم به صندلی تونستم یه چیزایی پیدا کنم یه خونه هست که قبلا اونجا زندگی میکرده باید به اونجا سر بزنم چشمامو بستم و ساعد دستمو گزاشتم روی چشمام و یه نفس عمیق کشیدم یکی درو زد ، صاف نشستم
ا/ت : بله
چشمام نیمه باز بود خسته بودم خستگی رو از توی چشمام میشد خوند
درو باز کرد و اومد داخل دنی بود
دنی : میتونم بیام داخل خانم ا/ت؟
بهش خندیدم
ا/ت : بیا بشین
اونم خندید
اومد و روی صندلی نشست پاشدم و رفتم روبروش روی صندلی نشستم
دنی : چیزی هم دستگیرت شد؟
ا/ت : آره یه خونه داشته قبلا توش زندگی میکرده
دنی : میخوای بری؟
ا/ت : آره
دنی : امشب؟
به ساعت نگاه کردم ساعت 1:20 بود
ا/ت : تو هم میای؟
دنی : هوم البته که میام
ا/ت : پس بریم
پاشدیم کیفمو برداشتم و راه افتادیم همه رفته بودن و شیفت جدید اومده بودن فقط من بودم که وایساده بودم راه افتادیم دنی ماشین اورده بود
دنی : سوار شو
ا/ت : باشه
سوار شدیم و ازم آدرسو پرسید آدرسو که بهش دادم راه افتاد سمت همون جا
..........
وقتی رسیدیم به خونه نگاه کردم یه عمارت بود خیلی با شکوه بود پیاده شدیم به خونه نگاه کردیم
دنی : اینجا زندگی میکرده ؟
ا/ت : آره انگاری
رفتیم جلوی در تا اومدم در بزنم دستم که رسید به در در باز شد به دنی نگاه کردم اونم تعجب کرده بود آروم رفتم داخل هیچ کسی نبود همه ی برقا روشن بود همه جا رو نگاه کردم ولی کسی نبود
ا/ت : کسی اینجا نیست؟ ( با داد )
دنی : انگار خونه خالیه
بهش نگاه کردم
ا/ت : عجیبه
دنی : تو طبقه بالا رو بگرد من پایینو
ا/ت : باشه
رفتم طبقه ی بالا خیلی بزرگ بود شاید 10 تا اتاق داشت از کجا باید شروع کنم رفتم اولین اتاق دومین اتاق سومین اتاق اما هیچی نبود رفتم داخل اتاق چهارم درشو باز کردم یه اتاق با تم مشکی سفید بود چرا دروغ بگم خیلی قشنگ بود رفتم سمت کمد ولی بازم هیچی نبود کمد خالی بود کشو های پایین کمد رو هم باز کردم اما چیزی نبود رفتم سمت کشو های کنار تخت دونه دونشون باز کردم چشمام درست نمیدید خیلی خسته بودم اما توی کشوی سوم یه نامه با جاکلیدی بود جا کیلید رو برداشتم بازم جا کیلیدی ، بهش یه عروسک آدم وصل بود یه نامه هم بود نامه رو برداشتم
متن نامه :
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
پارت بعد وقتی لایکا برسه به 40 و کامنتا به 50 تا میزارم 🫂💓
سوار ماشین شدم و رفتم سمت اداره پلیس وقتی رسیدم رفتم داخل سمت یکی از پلیسا که پشت میز نشسته بود رفتم بالا سرش و سلام کردم
ا/ت : سلام
مرده : سلام کاری داشتید؟
ا/ت : بله.....من پلیس هستم
مرده : میتونم کارتتونو ببینم؟
ا/ت : البته
کارتو دراوردم و بهش نشون دادم وقتی دید پاشد وایساد
مرده : واقعا شما خانم ا/ت هستید؟
ا/ت : بله خودمم
مرده : خوشحالم که میبینمتون
ا/ت : ممنونم
( ا/ت پلیس حرفه ای بود کل جهان ا/تو میشناختن چون واقعا حرفه ای بود )
مرده : چه کاری از دست من بر میاد
ا/ت : میخوام اینجا به پروندم ادامه بدم تا وقتی که برگردم آمریکا یه اتاق برای کارام میخواستم فقط همین اگه میشه
مرده : البته البته من الان به رئیس میگم
ا/ت: ممنونم
رفت تا به رییسش بگه به کامپیوترش نگاه کردم داشت بازی میکرد تو صفحه بازی بود خندم گرفت ، صداش اومد
مرده : گفتن که میتونین برید به اون اتاق
به یه اتاق که آخر سالن بود اشاره کرد قسمت تاریک بود عاشق اینجور اتاقا بودم بهترین جا برای من بود بهش لبخند زدم
ا/ت : ممنونم
رفتم سمت اتاق درشو باز کردم قشنگ بود بزرگ نبود کوچیکم نبود همش مشکی بود یعنی کل اتاق مشکی بود تاریک بود عاشق این اتاق شدم که یهو یه صدایی از پشت سرم اومد
مرده : اگه بَده من یکی دیگه براتون آماده کنم
برگشتم سمتش
ا/ت : نه عالیه ممنون
مرده : خوشحالم که خوشتون اومده
بهش خندیدم
ا/ت : ممنونم
مرده : پس اگه کاری داشتید بگید
ا/ت : باشه
رفتش....رفتم داخل اتاق روی صندلی نشستم لبتابم داشت لبتابم باز کردم و شروع کردم به تایپ کردن از اوایل کارم هکر بودم الان دیگه خیلی حرفه ای شدم این کار هر روزم بود الانم چون اومدیم فرانسه یعنی جایی که خودش هست راحت تر میتونم کارمو بکنم
* فلش بک به شب *
ا/ت ویو
تا شب داشتم کار میکردم دیگه دیر وقت بود عینکمو در اوردم( عینک مطالعه ) و یکم چشمامو مالیدم و تکیه دادم به صندلی تونستم یه چیزایی پیدا کنم یه خونه هست که قبلا اونجا زندگی میکرده باید به اونجا سر بزنم چشمامو بستم و ساعد دستمو گزاشتم روی چشمام و یه نفس عمیق کشیدم یکی درو زد ، صاف نشستم
ا/ت : بله
چشمام نیمه باز بود خسته بودم خستگی رو از توی چشمام میشد خوند
درو باز کرد و اومد داخل دنی بود
دنی : میتونم بیام داخل خانم ا/ت؟
بهش خندیدم
ا/ت : بیا بشین
اونم خندید
اومد و روی صندلی نشست پاشدم و رفتم روبروش روی صندلی نشستم
دنی : چیزی هم دستگیرت شد؟
ا/ت : آره یه خونه داشته قبلا توش زندگی میکرده
دنی : میخوای بری؟
ا/ت : آره
دنی : امشب؟
به ساعت نگاه کردم ساعت 1:20 بود
ا/ت : تو هم میای؟
دنی : هوم البته که میام
ا/ت : پس بریم
پاشدیم کیفمو برداشتم و راه افتادیم همه رفته بودن و شیفت جدید اومده بودن فقط من بودم که وایساده بودم راه افتادیم دنی ماشین اورده بود
دنی : سوار شو
ا/ت : باشه
سوار شدیم و ازم آدرسو پرسید آدرسو که بهش دادم راه افتاد سمت همون جا
..........
وقتی رسیدیم به خونه نگاه کردم یه عمارت بود خیلی با شکوه بود پیاده شدیم به خونه نگاه کردیم
دنی : اینجا زندگی میکرده ؟
ا/ت : آره انگاری
رفتیم جلوی در تا اومدم در بزنم دستم که رسید به در در باز شد به دنی نگاه کردم اونم تعجب کرده بود آروم رفتم داخل هیچ کسی نبود همه ی برقا روشن بود همه جا رو نگاه کردم ولی کسی نبود
ا/ت : کسی اینجا نیست؟ ( با داد )
دنی : انگار خونه خالیه
بهش نگاه کردم
ا/ت : عجیبه
دنی : تو طبقه بالا رو بگرد من پایینو
ا/ت : باشه
رفتم طبقه ی بالا خیلی بزرگ بود شاید 10 تا اتاق داشت از کجا باید شروع کنم رفتم اولین اتاق دومین اتاق سومین اتاق اما هیچی نبود رفتم داخل اتاق چهارم درشو باز کردم یه اتاق با تم مشکی سفید بود چرا دروغ بگم خیلی قشنگ بود رفتم سمت کمد ولی بازم هیچی نبود کمد خالی بود کشو های پایین کمد رو هم باز کردم اما چیزی نبود رفتم سمت کشو های کنار تخت دونه دونشون باز کردم چشمام درست نمیدید خیلی خسته بودم اما توی کشوی سوم یه نامه با جاکلیدی بود جا کیلید رو برداشتم بازم جا کیلیدی ، بهش یه عروسک آدم وصل بود یه نامه هم بود نامه رو برداشتم
متن نامه :
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
پارت بعد وقتی لایکا برسه به 40 و کامنتا به 50 تا میزارم 🫂💓
۱۱۰.۱k
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.