ارمی فداکار

ارمی فداکار
پارت ۴۰

از دید یونجی :
یونگی با ملایمت گفت : نمیخوای چیزی بگی بیبی؟
بدون ماسک بود
اگه وقتی منو بغل کرده بود ازش عکس گرفته باشن چی
من با تعجب گفتم : چرا م..ماسک نداری ؟
یونگی : چون میخوام همه عالم و آدم بفهمن من دوست دارم
من شوک شده بودم نمیتونستم حتی یه قدمم بردارم سعی کردم لب هام رو از هم فاصله بدم و حرف بزنم : ت..تو ( با انگشت اشاره کردم بهش ) م..منو ( با انگشت اشاره کردن به خودم ) دوست داری ؟
یونگی انگار چیز شکستنی بخواد بغل کنه ، کمرم رو گرفت و با محبت و عشق لب زد : آره دوست دارم و میدونم تو هم منو دوست داری
لب هاش رو گذاشت روی لب هام و ک..یسی رفت


دوسال بعد :

از دید یونجی :
دوسال از اون موقع که یونگی بهم اعتراف کرد میگذره
خب بعدش چی شد ؟
خب دقیقا همون روز منو برد خونش و توی خونش اعضا بودن و هانول و البته رائون
اون روز واقعا قصدش این بود که همش من رو سکته بده
خب همونطور که حدس زده بودم عکس منو یونگی توی فضای مجازی پخش شد و ارمی ها برخلاف انتظارم خوشحال شده بودن و هیترا یکی دوماه هی هیت میدادن و من واقعا حالم خیلی بد بود ولی تونستم با کمک یونگی سَرِپا بشم و حالم بهتر بشه و بعد یک سال هم ازدواج کردیم و منم یک سال دوره کار آموزی گذروندم و یک ماه پیش دبیو کردم و امروز هم برای اولین بار کنسرت دارم و مثل سگ استرس دارم
پشت صحنه بودم و منیجر من که اسمش هانا بود سعی می‌کرد منو آروم کنه و از استرسم کم کنه ولی نمیشد
..
وقتش بود باید میرفتم روی صحنه
نفس عمیقی کشیدم و هم زمان که میخوندم رفتم روی صحنه

بعد از اهنگ

من : خب سلام من یونجی هستم فک میکنم باید منو بشناسید همتون به عنوان همسر مین یونگی عضو گروه بی تی اس

همه دست زدن و جیغ و هورا کشیدن

ادامه دادم : امم شاید خیلی هاتون فکر کنین که من با استفاده از یونگی اومدم روی صحنه و خواننده شدم اما نه اینطور نیست اره شاید کمکم کرده باشه کم نیارم وسط راه و بهم انگیزه داده باشه اما هیچ وقت ازش سو استفاده نکردم که به روی صحنه بیام و یه ایدل بشم
با بغض ادامه دادم : من حتی توی خوابم هم نمیدیدم که یه ایدل بشم و یا حتی با مین یونگی ازدواج کنم
به گریه افتادم
نتونستم ادامه بدم
ابی که یه گوشه بود رو برداشتم و ازش خوردم
یهو کل سالن هم زمان شروع کردن به گفتن : یونجی دوست داریم یونجی دوست داریم

گریم بیشتر شده بود
باورم نمیشه هنوز بعضی وقتا فکر میکنم اینا همش یه خوابه ولی نیس
من با یونگی ازدواج کردم و یه ایدل شدم
یونگی رو دیدم که توی بخش وی ای پی نشسته بود بهم لبخند می‌زد
منم بهش لبخند زدم


پایان
دیدگاه ها (۳)

عکس های جدید منتشر شده از تهیونگ برای snow peak

ارمی فداکار پارت ۳۹ از دید یونجی : با یک عالمه این پا و اون ...

ارمی فداکار پارت ۳۸با گفتن این جمله چشمام م کم گرم شد و به خ...

الی تو کسی بودی که انهایپین رو به من معرفی کردی اما خب هیچ ک...

Blackpinkfictions پارت ۲۲

بچم چقدر صورتش لاغر شده...چی میکشه....باز با این هیتایی که م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط