امروز مادرم رو تو حیاط در حال گریه کردن دیدم و بعد از چند
امروز مادرم رو تو حیاط در حال گریه کردن دیدم و بعد از چند دقیقه تلفنش زنگ خورد صدای مادرم رو شنیدم که با خوشحالی تمام داشت احوال پرسی میکرد انگار نه انگار تا چند ثانیه پیش داشت گریه میکرد..وقتی تلفن تموم شد مادرم برگشت به حالت اولیه خودش..همون جوری غمگین..!
خواستم بگم آدما تو اوج ناراحتی میتونن وانمود کنن که چیزی نشده..!
تو اوج ناراحتی میتونن بخندن و ما هیچوقت متوجه نشیم که چقدر حالشون بده یا غمگینن..!
("نوشته خودم")
( ر.کاف )
خواستم بگم آدما تو اوج ناراحتی میتونن وانمود کنن که چیزی نشده..!
تو اوج ناراحتی میتونن بخندن و ما هیچوقت متوجه نشیم که چقدر حالشون بده یا غمگینن..!
("نوشته خودم")
( ر.کاف )
۱۱.۴k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.