تمامناتماممنM

#تمام_ناتمام_منM
نشست تو ماشین، دستانش می لرزید
بخاری رو روشن کردم
گفت : ابراهیم ماشین تو بوی دریا میده !
گفتم : ماهی خریده بودم
گفت : ماهی مرده که بوی دریا نمیده !
گفتم : هر چیزی موقع مرگ بوی اونجایی رو میده که دلتنگشه !
گفت : من بمیرم بوی تو رو میدم ...
دیدگاه ها (۳۶)

#تمام_ناتمام_منM طوری کنارت می مانم طوری برایت خاطره می سازم...

#تمام_ناتمام_منM با فنجانی چای هم می توانمست شد !اگر اویی که...

#تمام_ناتمام_منM از خوابيدنشاز بسته بودنِ چشم‌هايشاز خستگى‌ه...

#تمام_ناتمام_منM .نگاهشبه نوبرانه های گیلاس بودگفت من تجربه ...

رمان بغلی من پارت ۶۷ارسلان: توی ماشین نشستیم که از سرد بودن ...

عروس مخفی پادشاه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط